آن باشگاه افسران - اول من را بردند توی باشگاه افسران - من وقتی وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است که همه چیز آماده است که منزلهای ما خواب ندیده‌اند! به آن مأمورها گفتم خوب، اینکه از منزل ما بهتر است [خنده حضار] و بهتر هم بود، بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر؛ همان مثل منزل خودمان، یک خرده‌ای هم بهتر! وقتی هم که از حبسْ ما بیرون آمدیم، حبسش هم یک حبسی نبود که به ما یک بدی بگذرد - یک سختی - ما به واسطه آن بدی حالا با شاه - مثلاً - به هم زدیم! [خنده حضار]. حبسشان هم یک حبسی نبود که برای ما- توی این حبس آنهایی که همراه ما بودند و مأمورین حبس بودند، با ما محبت می‌کردند، به ما ارادت داشتند و - عرض می‌کنم که - وقتی هم که از آنجا آمدیم، در یک باغ بزرگ و در یک عمارت عالی، که ما به خواب هم شاید ندیده بودیم، و ما هم آنجا بودیم. بعد هم که رفتیم منزل خودمان، منزل خودمان بود دیگر آنجا! ما اینقدر هم عادت نکرده بودیم که بیرون بیاییم و گردش برویم که حالا که توی حیاط- توی خانه- هستیم به ما بد بگذرد! وقتی هم که ما را ترکیه بردند، ترکیه خیلی هم بهتر از ایران برای ما بود، برای شخص من. یعنی ما زجری ندیدیم. و بعد هم رفتیم نجف، نجف هم که منزلمان بود. حالا هم آمدیم اینجا؛ اینجا هم بهتر از منزل خودمان است! باغ دارد و همه چیز! ما زجری ندیدیم که در مقابل این زجر - برای خودم می‌گویم - زجری ندیدیم که مخالفتمان با این آدم برای زجر باشد.
ما زجرمان زجر این ملت است. من وقتی صورت آن مردهایی که بچه‌هایشان و پسرهایشان را کشتند در ذهنم می‌آید، زجر می‌برم. من وقتی آن مادری که یقه‌اش را پاره می‌کند در مقابل این چیزها که بیایید من را بکشید، شما که جوانم را کشتید بیایید مرا هم بکشید، این زجر می‌دهد ما را؛ نه اینکه به من یک چیزی بد گذشته، زجر دیده‌ام. نه، خیلی هم خوش گذشته. آنچه که مرا زجر می‌دهد آن مصیبتی است که بر ملت ما وارد شده. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نیست. آن کسی که می‌خواهد این آدم باشد، من نمی‌توانم به او بگویم مسلمان هست. آن کسی که دست می‌دهد به دست جانی، او را دیگر ما آدم نمی‌دانیم. اگر مسلمان هم باشد آدم نیست و مسلمان هم‌
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>