نمی‌تواند باشد. زجر ما این است؛ نه اینکه زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند. زجر ما این است که پای علما را اره کردند آقا! توی روغن سوزاندند! زجر ما این است که ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال، علمای ما در حبس بودند. پدر این آقا (1) چند سال در حبس بوده است؛ این زجر ماست. حالا از حبسْ اینها آمده‌اند بیرون. بله، «زندانیهای سیاسی را ما رها کردیم»! یا به اصطلاح خودشان: «عفو کردیم»! تمام شد؟ از زندانیهای سیاسی، زندانی‌ای که ده سال در آنجا زجر دیده، عالم بزرگوار را توی صورتش چنان زدند که گوشش عیب کرده، حالا آمده بیرون، حالا بیاید تشکر کند از شاه که شاه بماند حالا؟! آقا نمی‌شود؛ این ملت را نمی‌شود خاموش کرد با این حرفها. نه نخست وزیر (2) توانست کاری کند، نه منتظرالوزاره! (3) نمی‌توانید. و نه نظامی و نه حکومت نظامی و نه هیچ چیز، نمی‌شود. ببینید مردم چه می‌خواهند، آن را بدهید؛ مردم - بچه و بزرگ - می‌گوید: «آزادی و استقلال». شما آزادی و استقلال را بدهید، بعد، حکومت پهلوی نه. این لسان ملت ماست - بزرگ و کوچکش. آنکه توی خارج است. آنکه در داخل است - همه این را دارند می‌گویند. شما اینها را اگر عمل بکنید، این ملت از شما راضی می‌شوند و آرام می‌شوند اما شما می‌خواهید آنکه جانیِ اصلی است نگهش دارید! آذربایجان را آتش می‌زنند، بعد شهربانی‌اش را می‌خواهند! شهربانی را خواستند برای اینکه تسلیت حال مردم باشد. این آقای منتظرالوزاره می‌گوید که باید آنهایی که به این ملت ظلم کرده‌اند مجازات بشوند. من از این آقا می‌پرسم که کی به ملت ظلم کرده؟ بگو؟ بیا بنشین ببینیم کی؟ شهربانی آدم کشته است بی‌اذن؟! پاسبان آدم می‌کشد بی‌اذن؟! استاندار امر می‌کند - بی اذن؟! رئیس قوا امر می‌کند - بی اذن شاه؟! بی اذن شاه این چیزها نمی‌شود. در نظام نمی‌شود؛ «بزرگ ارتشتاران» ایشان هستند! تا ایشان اذن ندهد که آدمکشی نمی‌شود.

صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>