صفحه 174
فلاسفه، مثلًا يك زبان خاص به خودشان دارند، اصطلاحاتى [مخصوص‌] خودشان دارند، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و اصطلاحات [آنها] خاص خودشان است. فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند. شعرا هم يك زبان خاص شعرى دارند؛ و زبان اولياى معصومين -عليهم السلام- هم يك طورى است كه بايد ببينيم اين سه-چهار طايفه كه با هم اختلاف دارند، كدام زبانشان نزديكتر به زبان اهل عصمت است، و كدام زبانشان نزديكتر به زبان وحى است.
گمان ندارم هيچ كس، هيچ آدم عاقلى كه موحد باشد البته، اختلاف در اين معنا داشته باشد كه حق تعالى هست و او مبدأ همه موجودات است، موجودات، معلول مبدأ وجودند. احدى قائل نيست به اينكه شما با اين كت و شلوارتان خداييد، هيچ عاقلى چنين تصورى هم نمى‌كند؛ يا فلان آدم با عمامه و ريش و عصايش خداست؛ اين مخلوق است، در اين هيچ اشكالى نيست؛ لكن اختلاف از آن تعبيرات و برداشتهايى است كه از علت و معلول مى‌شود. بايد ببينيم آنهايى كه مثلًا از طبقه عرفا بودند، اينها دردشان چه بوده است كه آن جور تعبير مى‌كردند. چه وادارشان كرده بود كه آن طور تعبير بكنند.
البته اينكه من حالا مى‌خواهم مصالحه و صلح بدهم بين اين طوايف و بگويم اينها همه يك چيز مى‌گويند، نه اين است كه من مى‌خواهم همه فلاسفه را مثلًا تنزيهشان كنم، يا همه عرفا را، يا همه فقها را. نه، اين مسأله نيست «اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد»، (۱) اى بسا دكاندارى كه موجب يك حرفهايى مى‌شود كه با همان دكان مناسبند. من مقصودم اين‌

(۱)- اشاره به اين بيت از حافظ است:
«نقد صوفى نه همه صافى و بى‏غش باشد اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد»
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>