شعر و ادب فرقی نکردم که در جوانی شعر نتوانستم گفتن و نیز در پیری.
اینک گویم:
شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته‌های من و تو بازی است‌

اکنون که با شعر نمی‌توانم، با مِعر تو را بازی دهم و به اصرارت جامه عمل پوشم.
احمد است از مُحمّد مختار که حمیدش نگاهدار بُوَد

فاطی از عرش بطن فاطمه است فاطِر آسمانش یار بُوَد

حسن این میوه درخت حسن محسِنش یار پایدار بُوَد

یاسر از آل پاک سبطین است سرّ احسان وِرا نثار بُوَد

علی از بوستان آل علی است علی عالیش شعار بُوَد

پنج تن از سُلاله احمد شافع جُمله هشت و چار بُوَد

دخترم شعر تازه خواست ز من مِعر گفتم که یادگار بُودَ

باز شعر خواستی و باز هم شعر، این هم پریشان گویی دیگر:
عاشقم عاشق و جُز وصل تو درمانش نیست کیست زین آتش افروخته در جانش نیست‌

جُز تو در محفل دلسوختگان ذکری نیست این حدیثی است که آغازش و پایانش نیست‌

راز دل را نتوان پیش کسی باز نمود جُز بر دوست که خود حاضر و پنهانش نیست‌

با که گویم که به جز دوست نبیند هرگز آنکه اندیشه و دیدار، بفرمانش نیست‌
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>