- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
مثل ما میمانند. خودشان مرفوض (1) جامعه هستند، میخواهند ما را هم مرفوض کنند. جامعه خودشان را نمیپذیرد، میخواهند ما را هم بگویند نمیپذیریم. میخواهند ما را با این نقشه مشئوم، منفور جامعه کنند ... با سر صبر و راحت، تبعیت از اربابها، تبعیتْ کاش از ارباب، تبعیت از اسرائیل کنند. وا مصیبت! مگر من میتوانم با این یک مجلس، دو مجلس، چهار تا مجلس، مفاسد این مملکت را بگویم. من امروز حالم هم خوب نیست. دیشب خوابم هم خیلی کم بود. مع ذلک، خوب، یک مطالب کلیاتی باید گفته بشود. ما حق دفاع از خودمان نداریم؟
درماندگی مدیر اطلاعات
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی (2) کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقالهام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشتهام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آوردهاند، دادهاند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او معین میکنم، یک مطلبی برای خودمان میگویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمدالله متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمدللَّه اینجا همه وزیر میشوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل میکنند؛ مردم نمیکنند خوب؛ وکیلت میکنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت میکنند؛ منتصبت میکنند؛ بشو سناتور. منتصبت میکنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو
درماندگی مدیر اطلاعات
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی (2) کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقالهام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشتهام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آوردهاند، دادهاند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او معین میکنم، یک مطلبی برای خودمان میگویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمدالله متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمدللَّه اینجا همه وزیر میشوند [خنده حضار]. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل میکنند؛ مردم نمیکنند خوب؛ وکیلت میکنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت میکنند؛ منتصبت میکنند؛ بشو سناتور. منتصبت میکنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو