- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
یا یک شتری. وضع اینطوری بود، عدد هم بسیار کم؛ تمام لشکر اسلام سی هزار بود. و رومیها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همه لشکر اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعهشان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما میرویم با آنها جنگ میکنیم. با این شصت هزار تا جنگ میکنیم! به او گفتند آخر نمیشود. بالاخره، چَک و چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مؤمن، شصت نفر که برای خدا داشت کار میکرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک ساز و برگ بود؛ اما میان تهی بود. این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت میرویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت میرویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.
روحیه شهادت طلبی ملت؛ منشأ پیروزی
و من مطمئنم به اینکه شما پیروز میشوید ان شاء الله؛ برای اینکه یک همچو روحیهای امروز من در بین ملتمان میبینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانیشان است، و اینها یکیشان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما [را] قَسَم [میدهم]، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا را کرده؛ جوانها این تقاضا را کردهاند. زنی که بچههایش را از دست داده است باز میگوید که من یکی - دو تا دارم این را هم میدهم. این روحیه، روحیهای است که
روحیه شهادت طلبی ملت؛ منشأ پیروزی
و من مطمئنم به اینکه شما پیروز میشوید ان شاء الله؛ برای اینکه یک همچو روحیهای امروز من در بین ملتمان میبینم. یک دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اینجا، مواجه شدم من با جوانهای زیبا، جوانهایی که اول جوانیشان است، و اینها یکیشان آمد در نجف آمد جلو من نشست بنا کرد قَسَم دادن من را، که شما [را] قَسَم [میدهم]، قَسَم داد که من شهید بشوم. بعد هم که ما در اینجا آمدیم، زن این تقاضا را کرده؛ جوانها این تقاضا را کردهاند. زنی که بچههایش را از دست داده است باز میگوید که من یکی - دو تا دارم این را هم میدهم. این روحیه، روحیهای است که