- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
اینکه همه چیز ما در دانشگاه است. همت کنید با هم دانشگاه را اصلاح کنید. هی ننویسید که چرا دانشگاه باز نمیشود. آن دانشگاه نباید باز بشود. دانشگاهی که امثال «شریف امامی» را تربیت میکند نباید هم باز بشود. دانشگاه باید علم و تخصص را به آن مرتبه عالی برساند، و تعهد و اخلاق و اسلامیت را هم به آن مرتبه عالی. باید مهذّب بشود، هم دانشگاه هم حوزههای علمیه.
وظیفه حوزهها و دانشگاهها در تربیت انسان
باید از حوزههای علمیه یک عالِمی به تمام معنا متعهد بیرون بیاید، و مرکز ساخت انسان باشد؛ و دانشگاه هم مرکز ساخت انسان. ما انسان دانشگاهی میخواهیم، نه معلم و دانشجو. دانشگاه باید انسان ایجاد کند و انسان بیرون بدهد از خودش. اگر انسان بیرون داد از خودش، انسان حاضر نمیشود که کشور خودش را تسلیم کند به غیر. انسان حاضر نمیشود که تحت ذلّت برود و اسارت. آنها هم از انسان میترسند.
سابق رضاخان از مدرّس میترسید برای اینکه انسان بود. آن وقت هم مدرّس از قراری که از او نقل کردهاند گفته بود که: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو» (1) رضاخان رقیب خودش را مدرّس میدانست، به دیگران اعتنایی نداشت. رقیب خودش را مدرّس میدانست که وقتی که میایستاد و صحبت میکرد، متزلزل میکرد همه را. یک انسان بود، وضع زندگیاش آن بود که شما شنیدید و من دیدم. وقتی که وکیل شد یعنی؛ از اول به عنوان فقیهی که باید در مجلس باشد تعیین شد. آنطور که نقل کردهاند، یک گاری با یک اسبی [در] اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران. آنجا آن را هم فروخته بود. و منزلش یک منزل مُحقَّر از حیث ساختمان. یک قدری بزرگ بود ولی محقَّر از حیث ساختمان. و زندگی یک زندگی
وظیفه حوزهها و دانشگاهها در تربیت انسان
باید از حوزههای علمیه یک عالِمی به تمام معنا متعهد بیرون بیاید، و مرکز ساخت انسان باشد؛ و دانشگاه هم مرکز ساخت انسان. ما انسان دانشگاهی میخواهیم، نه معلم و دانشجو. دانشگاه باید انسان ایجاد کند و انسان بیرون بدهد از خودش. اگر انسان بیرون داد از خودش، انسان حاضر نمیشود که کشور خودش را تسلیم کند به غیر. انسان حاضر نمیشود که تحت ذلّت برود و اسارت. آنها هم از انسان میترسند.
سابق رضاخان از مدرّس میترسید برای اینکه انسان بود. آن وقت هم مدرّس از قراری که از او نقل کردهاند گفته بود که: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو» (1) رضاخان رقیب خودش را مدرّس میدانست، به دیگران اعتنایی نداشت. رقیب خودش را مدرّس میدانست که وقتی که میایستاد و صحبت میکرد، متزلزل میکرد همه را. یک انسان بود، وضع زندگیاش آن بود که شما شنیدید و من دیدم. وقتی که وکیل شد یعنی؛ از اول به عنوان فقیهی که باید در مجلس باشد تعیین شد. آنطور که نقل کردهاند، یک گاری با یک اسبی [در] اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران. آنجا آن را هم فروخته بود. و منزلش یک منزل مُحقَّر از حیث ساختمان. یک قدری بزرگ بود ولی محقَّر از حیث ساختمان. و زندگی یک زندگی