- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
اخیراً را درست نمیدانم - سفارتخانههای ما، سفارتخانههای اسلامی که باید باشد نیست - چه در مکانها و چه در کیفیت مستخدمینی که آنجا هستند. خصوصاً مستخدمین زن و چه در سایر جهاتی که هست - باز [این] احساس درست نشده است که جمهوری اسلامی یعنی چه. بعض از سفرایی که پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به دربار سلاطین بزرگ آن وقت فرستاده بودند، اینها وقتی وارد شدند با شمشیر خودشان آن پارچهای که حریر بود زدند کنار. این شکستن آن دماغ فرعونی سلاطین آن زمان بود.
مطلب به نظر ساده میآید لکن مسئله اینطور نیست. اینها که رفتند، یک اعراب سادهای بودند، متعهد به اسلام بودند. از اول خواستند بفهمانند که وضع ما چی است و ما برخوردار از چه مکتبی هستیم. و اینطور جلال و جمال و دستگاه به ما تأثیری نمیکند.
بسیاری هستند که وقتی که یک شخصیت خیلی به نظر خودشان عالی را دیدند، دست و پایشان را گم میکردند و میکنند. خصوصاً در زمان قدرتهای بزرگ و در این نیم قرنی که ما مبتلا بودیم، جلوی او هم همینطور. یک حکومت وقتی که میآمد در یک محلی، این حکومت مثل یک شاه با مردم عمل میکرد. مردم را هیچ به حساب نمیآورد. و من خودم شاهد این معنا بودم که یک حاکمی که برای گلپایگان آمده بود، و خمین هم آن وقت جزء گلپایگان بود، این در حضور تجاری که آمده بودند برای آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببرند ببندند به چوب. من شاهد بودم - که بچه بودم شاهد بودم - که یک نفر مرد متدین محترمی که در بازار رئیس تجار بود، این شخص فاسد اینطور با او عمل کرد که در حضور جمع پایش را بستند به فلک و چوب زدند به او. این کارها را میکردند. و همینطور گاهی این کار را میکردند که وقتی که یک محترمی میرفت، یک عالمی مثلاً میرفت ملاقات میکرد با آنها، در حضور آن عالم یک بیچاره دیگری را میآوردند به چوب میبستند برای اینکه بفهمانند تو باید اطاعت بکنی. و از آن وقت یک همچو وضعی بود و از این بدتر. این عملی که سفیر یا سفرای حضرت رسول انجام دادند، یک عمل ساده بزرگی بود. از اول، شخصیت آن فرعون را از اول شکستند. مرحوم مدرّس هم این عادت را داشت. توی حیاطش یک فرشی انداخته بود و آنجا
مطلب به نظر ساده میآید لکن مسئله اینطور نیست. اینها که رفتند، یک اعراب سادهای بودند، متعهد به اسلام بودند. از اول خواستند بفهمانند که وضع ما چی است و ما برخوردار از چه مکتبی هستیم. و اینطور جلال و جمال و دستگاه به ما تأثیری نمیکند.
بسیاری هستند که وقتی که یک شخصیت خیلی به نظر خودشان عالی را دیدند، دست و پایشان را گم میکردند و میکنند. خصوصاً در زمان قدرتهای بزرگ و در این نیم قرنی که ما مبتلا بودیم، جلوی او هم همینطور. یک حکومت وقتی که میآمد در یک محلی، این حکومت مثل یک شاه با مردم عمل میکرد. مردم را هیچ به حساب نمیآورد. و من خودم شاهد این معنا بودم که یک حاکمی که برای گلپایگان آمده بود، و خمین هم آن وقت جزء گلپایگان بود، این در حضور تجاری که آمده بودند برای آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببرند ببندند به چوب. من شاهد بودم - که بچه بودم شاهد بودم - که یک نفر مرد متدین محترمی که در بازار رئیس تجار بود، این شخص فاسد اینطور با او عمل کرد که در حضور جمع پایش را بستند به فلک و چوب زدند به او. این کارها را میکردند. و همینطور گاهی این کار را میکردند که وقتی که یک محترمی میرفت، یک عالمی مثلاً میرفت ملاقات میکرد با آنها، در حضور آن عالم یک بیچاره دیگری را میآوردند به چوب میبستند برای اینکه بفهمانند تو باید اطاعت بکنی. و از آن وقت یک همچو وضعی بود و از این بدتر. این عملی که سفیر یا سفرای حضرت رسول انجام دادند، یک عمل ساده بزرگی بود. از اول، شخصیت آن فرعون را از اول شکستند. مرحوم مدرّس هم این عادت را داشت. توی حیاطش یک فرشی انداخته بود و آنجا