- » امروز جمعه، 23 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
ارشاد بشود، باید گفته بشود. اگر دیدند آقایان که فلان استاندار، فلان فرد گوش نمیدهد، مراجعه کنند به آن مراکز دیگر تا برسد به آن جایی که گوش بدهند. با نظارت و ارشاد - عرض میکنم که - جهت دادن به همه امور با دست شماها انجام میگیرد و آقایان مسئول هستید؛ یعنی، من که یک طلبهای این کنار نشستهام، نمیتوانم کاری بکنم؛ شماها مسئولید؛ شماهایی که آنجاها هستید، در مرکز هستید اجتماعاتتان چطور است مسئولید جهت توجه دادن به امور مسلمین، توجه دادن مراکزی که میخواهند به امور مسلمین برسند، به مسائل و شریک کردن همه امور. و ان شاء الله، امیدوارم که موفق به این امر بشوید و مساجدمان برگردد به حال مساجد صدر اول، که اینطور نباشد که توی مسجد اگر یک امام جماعتی، جمعهای بخواهد یک کلمهای بگوید که مربوط به اجتماع مسلمین است، مورد طعن واقع بشود: «این چرا اینطور کرده است؟» بیایند و اورا طعنش بدهند. اینجور نباشد دیگر. طعن به آن [کسی] وارد بشود که در امور مسلمین دخالت نمیکند، کناره گیری میکند، عزلت میکند. شما ببینید قضیه عزلت در اسلام اصلاً نبوده، اساس نداشته این عزلت - و نمیدانم - امور کناره گیری و رفتن کنار. و اصلاً کار به هیچ کار نداشتن، این در یک طوایفی بوده است غیرمسلمین، اما آمده است در مسلمین؛ یک وقت رسیده به آن جایی که «آقا خیلی آدم خوبی است، اصلاً توجه ندارد به اینکه فلان چیز چه جور میشود!» توجه نداشتن خودش جزء مدیحه بود!
یکی از آقایان، مرحوم آقای حاج آقا حسین (1) خدا رحمتش کند میگفت که درمشهد ظاهراً بود که من با یک آقایی میرفتم. رسید به یک جایی از من پرسید که این چیزی که واضح بود که چی است که این، این است یا آن، چیست؟ من به او گفتم که آخر این چه حرفی است که تو زدی؟ گفت: گوش کن. گوش کردم، دیدم که آن شخصی که صاحب دکان بوده، صدا کرد به آن رفیقش که ببین، چه آقای خوبی است، تمیز نمیدهد ما بین - مثلاً - بین کشک و بادمجان! این جزء خوبیهای آن وقت بود که بعد هم پول آورد
یکی از آقایان، مرحوم آقای حاج آقا حسین (1) خدا رحمتش کند میگفت که درمشهد ظاهراً بود که من با یک آقایی میرفتم. رسید به یک جایی از من پرسید که این چیزی که واضح بود که چی است که این، این است یا آن، چیست؟ من به او گفتم که آخر این چه حرفی است که تو زدی؟ گفت: گوش کن. گوش کردم، دیدم که آن شخصی که صاحب دکان بوده، صدا کرد به آن رفیقش که ببین، چه آقای خوبی است، تمیز نمیدهد ما بین - مثلاً - بین کشک و بادمجان! این جزء خوبیهای آن وقت بود که بعد هم پول آورد