- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
همان طوری که در زمان حجاج و ابن زیاد و اینها بود که همان احتمال این معنا را که شیعه علی - علیه السلام - باشد کافی بود. حالا هم یک احتمال ضعیفی بدهند که این مثلاً چطور است؛ این کافی است برای اینکه او را بگیرند، او را زجر کنند، او را چه بکنند. یک کلمه نصیحت کسی میکند و یک کلمه نصیحت را یک کسی منتشر میکند، میگیرند او را. حالا معلوم هم نیست از کجا هست. یک کسی یک کلمه در سر منبر حرف میزند، یک کلمهای که اصلاً خیلی هم برخورد ندارد؛ همان ادنی کلمه همان و او را گرفتن و حبس کردن همان! ما موظف نیستیم که این جنایات را - لااقل - ذکرش بکنیم؟!
لزوم اعتراض دسته جمعی روحانیت به جشنهای 2500 ساله
من وظیفه میدانم، چه بکنم؟ من وظیفه میدانم، وظیفه خودم میدانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صدای من میرسد فریاد کنم، تا آن اندازهای که قلم من میرسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعه خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء الله خداوند حفظشان کند. گرفتاریهای ما اینهاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین میبرند، من برای شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.
شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که اینقدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ ولو مئونه (1) شما کم است لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنهاند؛ گرسنهها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمیگویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم
لزوم اعتراض دسته جمعی روحانیت به جشنهای 2500 ساله
من وظیفه میدانم، چه بکنم؟ من وظیفه میدانم، وظیفه خودم میدانم که تذکر به شما بدهم [و] تا آن اندازه که صدای من میرسد فریاد کنم، تا آن اندازهای که قلم من میرسد بنویسم منتشر کنم. اگر آقایان هم صلاح دانستند، این امت اسلامی را امت خودشان دانستند، شیعه خودشان دانستند، آنها هم بکنند. اگر صلاح ندانستند ان شاء الله خداوند حفظشان کند. گرفتاریهای ما اینهاست. من چه بکنم؟ من حالا به شما اخلاق بگویم؟! اساس مسلمین و اسلام را دارند از بین میبرند، من برای شما حالا بنشینم تهذیب نفس بگویم؟! مهذب نیستم که در فکر نیستم؛ اگر مهذب بودیم در فکر بودیم.
شماها راه دارید و آن این است که یکی یک کاغذ بنویسید. کاغذ که اینقدر تمبرش، پولش زیاد نیست؛ ولو مئونه (1) شما کم است لکن یک کاغذ برای خاطر خدا بنویسید به حکومت ایران به اینکه آقا! این جشن را دست از آن بردار. مردم گرسنهاند؛ گرسنهها را سیر کنید. از آقایان خواهش کنید که آنها هم خواهش کنند. من نمیگویم آنها صحبت بکنند؛ آنها هم خواهش کنند؛ به طور تمنا و خواهش. بخواهید از آقایان، از افاضل اینجا، از علمای اینجا و از مراجع اینجا که آقا نصیحت کنید این حکومت را. این دارد پدر مردم