- » امروز جمعه، 16 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع مسئولان نظام (ابعاد شخصیت حضرت علی «علیه السلام»)
- سخنرانیزمان: صبح 23 اسفند 1365 / 13 رجب 1407
مکان: تهران، جماران
موضوع: ابعاد و جامعیت شخصیت حضرت امیر (ع) و تکلیف جمهوری اسلامی در قبال مخالفتهای دشمنان
مناسبت: میلاد حضرت علی (ع)
حضار: رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس دیوانعالی کشور، امام جمعه و استاندار اصفهان و جمع کثیری از اقشار مختلف مردم و مقامات لشکری و کشوریبسم الله الرحمن الرحیمعلی (ع) جامع جمیع صفات متضاده
من این عید سعید را به همه مسلمین جهان و به ملت بزرگ خودمان و به همه مظلومان در طول تاریخ تبریک عرض میکنم. امیدوارم خداوند در سایه عنایات حضرت ولی عصر و جد بزرگوارش حضرت رسول و حضرت امیر - سلام الله علیهما - این مملکت و ممالک اسلامی از شرّ اشرار مصون باشد.
درباره حضرت امیر - سلام الله علیه - این قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است؛ یعنی، این معجزه الهی تا کنون معلوم نشده است که چه شخصیتی است. همه طوایف مختلفی که در اسلام هستند و خصوصاً در شیعه مذهبها، این حضرت را به خودشان نسبت میدهند. عرفا، حکما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتی دراویش، صوفیه و حتی کسانی که به اسلام اعتقاد ندارند از کلمات ایشان استشهاد میکنند. آن وقت که من عراق بودم که حزب عفلقیای که اصلاً اعتقاد به اسلام ندارد، بلکه مضاد با اوست، مع ذلک، کلمات ایشان را در دیوارها برش استشهاد میکردند و هر کسی به یک نحو از ایشان اسم میبرد. در زورخانهها به عنوان یک پهلوان، در جنگها به عنوان یک جنگنده، در مدارس به عنوان یک ارزشمند فقیه و در هر جایی که ملاحظه میکنید به نظر هر یک و هر طایفهای حضرت یک وضعی دارد و همه آنها، او را از - خودشان میدانند، الّا البته بعضی که اصلاً اعتقاد به اسلام ندارند، لکن مع ذلک، آنی که باید باشد این معما حل نشده است و نخواهد شد. این موجود یک اعجازی است که نمیشود در اطراف او آنچه هست صحبت کرد، هرکس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظری که دارد در این باب صحبت کرده است و حضرت غیر از این معانی است؛ یعنی، ما نمیتوانیم برسیم به آن جایی که بتوانیم از ایشان به آن جور که هستند مدح کنیم. آن صفات متضاده که در اشخاص نمیشود باشد، در ایشان هست. از همین جهت است که این صفات متضاده که هست، اینکه هر کسی یک طرفش را گرفته است و خیال میکند که ایشان او است. کسی که عارف مسلک است و در رأس عرفای عالم واقع شده است، این آدم در حکومت دخالت دارد، در صورتی که عرفای معروف اصلاً کناره گیری میکردند. کسی که در جنگها آنطور فعالیت داشته است مع ذلک، در زهد و تقوا و کناره گیری از خلق آنطور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است، هر کسی یک بعدی از او را گرفته است و خیال کرده است که بعد واقعی این است و تا کنون آن بعدی که ایشان دارند، آن بعد معنویای که ایشان دارند برای کسی کشف نشده است مگر برای اشخاصی که همطراز او هستند. از این جهت، درباره ایشان صحبت کردن از هر ترتیبی که باشد، همه این چیزها را دارد، لکن آنچه هست نمیشود صحبت کرد، نمیتوانیم ما صحبت کنیم و لهذا، باید غمض عین کنیم از صحبت درباره ایشان و از ایشان بخواهیم که ما را هدایت کند و به آن راهی که ایشان هستند، ما لااقل به بعضیاش برسیم.
مکلف بودن به جلوگیری از ایجاد اختلافات
اما راجع به مسائلی که مناسب است در این روز گفتن، من کمیاش را عرض میکنم.
ما الآن گرفتاریهای زیادی داریم که همه میدانید و میدانید که همه قدرتهایی که هستند با ما مخالفاند؛ یعنی، قدرتها دست به هم دادهاند تا اسلام را که میبینند در اینجاها یک نمونهای ازش پیدا شده است، بکوبند و نگذارند که اسلام سربلند کند. ما تکلیفمان چی - هست؟ در این حالی که همه با ما مخالفاند، همه میخواهند همه ما را از بین ببرند، میخواهند ما را برگردانند به آن حالی که یک نفر - فرض کنید که - سفیر یا مادون سفیر یک کشوری بتواند همه اوضاع ایران را به هم بزند، ما را میخواهند به آن حال برگردانند، تکلیف ما در این وقت چی است؟ خدا برای [ما] چه راهی معین کرده؟ باز ما باید بنشینیم با هم مختلف باشیم؟ باز با هم نزاع کنیم؟ حالا من اینکه میگویم نزاع، نه این که نزاعی هست ولیکن باید جلوگیری کنیم که مبادا باشد. حالا فردا رسانههای گروهی نگویند که فلانی گفته است که نزاع هست و الآن در ایران جنگ است.
یکی از اموری که درصددند که همیشه دامن به آن بزنند، همین که در داخل ایران نزاع سر قدرت است. اینها باز نشناختند اسلام را، نشناختند ایران را، نشناختند متصدیان امور در ایران را. خیال میکنند که یک دسته آن طرف ایستادند، یک دسته هم این طرف ایستادند، همه دارند تو سر هم میزنند که آن یکی میخواهد قدرت را برای خودش، این یکی میخواهد قدرت را برای خودش. این برای این است که نظر، نظر مادی است.
وقتی نظر، نظر مادی شد همین طورها هست. اگر - خدای نخواسته - نظر مادی در بین ماها حاصل بشود و ما نسیان کنیم خدای تبارک و تعالی را به توجه به دنیا و مقامات، لاعلاج خواهد شد اختلاف.
دنیاطلبی سرمنشأ اختلافات
کسانی که توجه به دنیا دارند، نمیشود اختلاف نداشته باشند، هر کسی برای خودش میخواهد. آنهایی که اختلاف ندارند، آنهایی هستند که به دنیا اعتنا ندارند، آنهایی هستند که ارزشها را بهش توجه دارند، آنها بینشان اختلاف واقع نمیشود. اگر همه انبیا جمع بشوند و همه اولیا جمع بشوند، با هم اختلاف نمیکنند، یک کلمه اختلاف ندارند، لکن اگر دو تا کدخدا در یک ده باشد اختلاف پیدا میکند. اگر دو عالم باشد - روحانی واقعاً - صد عالم روحانی باشد، ممکن نیست با هم اختلاف داشته باشند. اما اگر دو عالم باشد یا دو صورت عالم باشد که بخواهد دکان درست کند برای خودش، شکی نیست که - با عالم دیگری که باز آن هم همین جور است اختلاف پیدا میشود. و همینطور چنانچه سران یک کشوری برای خدا کار بکنند، اینها اختلاف نخواهند پیدا کرد و باید توجه کنند که گمان نکنند که مأموناند از این که به راه ابلیس بروند. هیچ امری یکدفعه نمیشود، بتدریج، یک قدم یک قدم انسان را میکشانند به جهنم. از ابتدا نمیآید نفس اماره انسان بگوید بیا برو جهنم، یا ابلیس بگوید بیا برو جهنم، یا نفس اماره بگوید یاالله پا شویم دعوا راه بیندازیم، نخیر؛ ابتدائاً، از اول شروع میشود یک قدم جلو میرود، آدم ازش غفلت میکند، تبعیت میکند، یک قدم دیگر جلو میرود، یک وقت میبیند که سر از این بیرون آورد که با هم دارند اختلاف میکنند.
آیا تکلیف ما این نیست که جلوی این اختلافات را بگیریم؟ تکلیف شرعی ما، تکلیف عقلی ما، تکلیف وجدانی ما این نیست که نگذاریم یک وقت - خدای نخواسته - بین اقشار اختلاف پیدا بشود؟ او به این است که هواهای نفسانی کم بشود، غیر از این راهی ندارد. اگر هواهای نفسانی در کار باشد، این منجر به اختلاف میشود، ولو اینکه هر مقدار هم یک نفری آدمی باشد که به ظواهر خیلی اعتقاد داشته باشد و خیلی هم دنبال ظواهر باشد، لکن وقتی که در قلبش هوای نفسانی باشد قهراً آن هوای نفسانی او را دنبال میکند. این هوای نفسانی در همه هست، تعرضش نمیشود کرد، لکن بعضیها مهار میکنند و بعضیها مهار نمیکنند. اینکه میگویم در همه، یعنی همه مردم متعارف نه اولیای خدا.
ما باید فکر این معنا باشیم که در این کشور یک وقت - خدای نخواسته - بتدریج اختلاف واقع نشود. همه پشتیبان هم باشیم. بنابراین، دندان روی جگر بگذاریم و هوای نفسانی را زیر پا بگذاریم و با هم خوب بشویم. اگر در قلب هم یک چیزی هست که الان نمیتواند یک آدمی جلویش را بگیرد، ولی در عمل قدرت دارد به اینکه جلویش را بگیرد، جلویش را بگیرد. امروز تأیید همه قشرها بر همه ما لازم است؛ ما باید از مجلس طرفداری بکنیم، مجلس هم باید از همه ملت طرفداری بکند؛ ما باید طرفدار دولت باشیم، دولت هم باید به ملت خدمت بکند. ما باید از همه قوایی که الآن هستند تبعیت - کنیم به اندازهای که باید بکنیم و پشتیبانی کنیم ازشان به اندازهای که باید بکنیم، آنها هم باید از هم پشتیبانی بکنند. یک دسته بیایند بخواهند یک طرف بکشند، یک دسته هم یک طرف دیگر بکشند - در حالی که نیست الآن، اینطور دارند میگویند - اگر خدای نخواسته - یک جرقهای پیدا بشود، دنیا این را بزرگ خواهد کرد تا آنجایی که بگویند ایران الآن دیگر هیچ چیز درش نیست.
الآن شما ملاحظه میکنید که رسانههای گروهی تمام چیزهایی که در ایران، چیزهای خوبی که در ایران هست، اگر صحبت کنند بهطور برق آسا ازش میگذرند و تهمت میزنند و سر آن تهمت ایستادگی میکنند. جنگ واقع میشود، میبینید که الآن پیروزیهای بزرگ واقع شده است، این را همچو میبرندش و همینطور کنارش میگذارند؛ اول که اصل را ذکر نمیکنند، بعد هم [میگویند که کسی] این را گفت، آن هم او را گفت و تا حالا تأییدی ازش نشده! خبرگزاریهایشان میآیند اینجا، آنهایی که اغراض دارند یک چیزی انبار میکنند و میفرستند آنجا و آنها هم میدانند که اینها انبار کردند و فرستادهاند، مع ذلک، میگویند که «ایران چه شده، چه شده، چه شده، دلیل ما آن کسی است که مخالف با ایران هست، آن مخالف با ایران این طوری گفته، درست است لابد». برای این است که دنبال این هستند که یک چیزی از ما پیدا کنند و بزرگش کنند و ما را در داخل به هم بریزند.
عقل ما و دیانت ما و اسلام و همه چیز اقتضا میکند که حالا وقتی بنا شد که همه با ما بدند، با هم خوب بشویم، طرفدار هم باشیم؛ ارتش طرفدار سپاه باشد، سپاه طرفدار ارتش باشد و همه ارگانها طرفدار هم باشند. این نخواهد ارتش را از بین ببرد، آن نخواهد سپاه را از بین ببرد، آن نخواهد دولت را از بین ببرد، آن نخواهد قوه قضایی را از بین ببرد، همه باید با هم باشند.
این یک تکلیف الهی - شرعی است به عهده ما و به عهده همه ملت. البته در موقع اگر - خدای نخواسته - یک وقت ما ببینیم که میخواهد یک همچو چیزی واقع بشود، تکلیف شرعیمان این است که با هر ترتیبی که میشود جلویش را بگیریم ولو به افشا - کردن، ولو به این که یک نفری را قربانی کنیم برای یک ملت، یک دستهای را قربانی کنیم برای یک ملت.
من دارم به شما آقایان عرض میکنم، همه توجه به این داشته باشید که دنبال اختلاف نروید. فردا ممکن است که انتخابات پیش بیاید، خوب، در موقع انتخابات البته صحبتها خواهد شد، دنبال این نروید که به هوای نفسانی خودتان برای خودتان درست کنید.
میخواهد یک قضیهای واقع بشود در ایران، دنبال این نباشید که به نفع من باشد، آن یکی بگوید به نفع من باشد، این مبدأ اختلاف است. انبیا و اولیا و کسانی که وارسته از دنیا هستند، این معانی را ندارند. شما هم اگر تبعیت از انبیا دارید، تبعیت از امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - دارید، باید این معنا را نداشته باشید. امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - تمام دنیا پیشش هیچ بوده.
من گاهی فکر میکردم که حضرت امیر و همینطور در بین انبیا هم همینطور، در بین ائمه هم همینطور گاهی از خودشان تعریف میکنند، این چیه؟ این مبدأش همانی است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت، وادارش کرد به اینکه آن اسمایی را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود آدم نمیگفت. اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگی است به مردم معرفی کنند این مقام را برای تبعیت مردم، نه برای اینکه میخواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیاری از جاها از خودش تعریف میکند که من اعتنای به دنیا ندارم، او مأمور است این را بگوید، بهش هم سخت است این. انبیای دیگر هم که از خودشان یک چیزی صحبت میکردند برای اینکه این راه هدایت بوده است، نه برای اینکه برای خودشان بوده؛ راه هدایت به عالم غیب بوده. مثل یک طبیبی که هیچ هوای نفس ندارد، لکن میبیند که اگر طب خودش را نشان ندهد مردم به مرض میافتند، به یک مرضی میافتند، این مجبور میشود در عین حالی که نمیخواهد از خودش تعریف کند، از طب خودش یا اینکه من متخصص در این امرم، تعریف کند.
دو جور تعریف داریم: یک وقت این است که آدم تعریف میکند میخواهد - خودش را نشان بدهد، این ابلیس است. یک وقت از خودش تعریف میکند برای اینکه هدایت کند دیگران را، این نفس رحمن است. حضرت امیر که میفرماید که من، قسم میخورد به این که اگر همه دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم حتی به آنطور نمیکنم، این وادار شده است از طرف خدای تبارک و تعالی به اینکه این را بگوید تا مقام معلوم بشود، مردم تبعیت کنند، مثل همان طبیب میماند. نمیخواهد خودنمایی کند مثل امثال ماها که اگر - فرض کنید - یک شعری بلد هستیم میخواهیم خودنمایی کنیم که من آنم که شعر گفتم، اگر یک درسی خواندیم خودنمایی کنیم که من آنم که درس خواندم. او میخواهد هدایت کند مردم را به راهی که غیر از این نمیشود و لهذا، در عین حالی که برایش مشکل است، میگوید.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در عینی که برایش مشکل بود که حضرت امیر را معرفی کند و راه هدایت را به مردم بگوید، برای اینکه میدید ممکن است یک وقت اختلاف بشود، مع ذلک، خدا الزامش کرد که باید بگویی، اگر نگویی کاری نکردی، اینها الزامی است. اینکه در لسان ائمه میبینید که از خودشان تعریف میکنند گاهی، این یک الزامی است که از طرف غیب بر آنها شده است که باید این کار را بکنید، مردم طبیب را بشناسند. مردم یک ظاهری میبینند که ظاهر این و آن یکی مثل هم است، گاهی هم میبینند که خوب، این آدم هم میکشد، این مأمور است که به آنها بفهماند که این آدمکشی چی است و راه هدایت این است؛ مثل همان طبیب.
اگر ما یک شمهای از این معنا پیدا بکنیم که اگر هم معرفی میخواهیم خودمان را بکنیم - ما نباید بکنیم البته، ما همچو مأموریتی نداریم، لکن اگر بخواهیم بکنیم - برای این باشد که هدایت مردم، اگر دیدید برای خود است بدانید که دست شیطان در کار است. اگر دیدید که یک وقتی ما مخالفت میکنیم با رئیس جمهور، یا شما مخالفت میکنید، بدانید که برای خدا نیست، دست ابلیس در کار است. و همینطور اگر از دولت، اگر ما از دولتی که الآن دارد خدمت میکند و خدمتش هم شایان است و مورد اعتماد است، ما بخواهیم تکذیب بکنیم، بدانید که دست شیطان در کار است، برای خدا نیست. - >اگر بخواهیم از ارتش بدگویی کنیم، بدانید دست شیطان در کار است، از سپاه بکنیم بدانید دست شیطان در کار است، دست الهی نیست.
مصالح اسلام و مسلمین
میزان را خود انسان در باطنش غالباً میفهمد و اگر بخواهد بفهمد هم میزان دارد. این آدمی که در رأس یک امری واقع هست، پیش خودش یک وقت شاید فکر کند که اگر این امر دست آن یکی باشد، بهتر از من است، ببینید راضی هست واقعاً بین خودش و خدای خودش که او باشد و خودش نباشد؟ اگر دید راضی هست به این امر، بداند که یک چیزی از عالم غیب درش هست و اگر راضی نیست بداند که عیب درش هست، نفسانیت درش هست. البته ما نمیتوانیم از نفسانیت خودمان را بهطور مطلق جلوگیری کنیم، ما همچو قدرتی نداریم، اما قدرت این را داریم که جلوی خودمان را بگیریم اظهار نکنیم. قدرت نداریم اگر با یک کسی واقعاً مخالفیم، مخالفت را در قلبمان هم نداشته باشیم، اما قدرت این را داریم که در مقام عمل، در مقام اظهار نکنیم این کارها را. و ما امروز مکلف شرعی هستیم، تکلیف الهی است که اگر در دلمان بعضیمان از بعضیمان خوشش نمیآید در مقام عمل، در مقام ذکر، در مقام تبلیغ، برخلاف نفس خودش عمل بکند. این یک امری است که قدرت دارد انسان، اگر آن را قدرت ندارد، لکن عمل را، فعل را قدرت دارد و لهذا، خدا از انسان مؤاخذه میکند. مؤاخذه نمیکند که چرا در قلب تو این واقع نشد، حالا نقص [است برای] انسان، اما این مؤاخذه این طوری ندارد. اما میتوانستی در عین حالی که خوش نیستی با این، دوست نداری این را، ذکر نکنی، این را قدرت داری، نکردی معاقبی.
امروز قضیه شخصی نیست که یک کسی معصیت خدا را میکند و معاقب است، این به اندازه شخصیت خودش و به اندازه حال خودش معاقب است. ما اگر امروز مخالفت با هم بکنیم، قضیه یک ملت در کار است، قضیه ملتهای اسلامی در کار است، قضیه اسلام در کار است، قضیه ارزشهای الهی در کار است. این جرمش غیر آن جرمی است که کسی - تو خانهاش نشسته، یک معصیتی میکند، آن هم جرم است. اما کسی مخالفت بکند با یک کسی که دارد خدمت به خلق میکند، این غیر آن جرمی است که مخالفت بکند با یک شخصی که در بین خانه خودش - فرض کنید که - در عایله خودش میکند، آن هم جرم است. اما این جرم از آن جرم خیلی بالاتر است و این یک چیزی است که مشکل است خدای تبارک و تعالی انسان را ببخشد.
وجوب حفظ وحدت
امروز خیلی تکلیف به عهده ماست، تکلیفهای شاق هم به عهده ماست. امروز شمایید و همه عالم دشمن شما الّا معدود، البته بین ملتها زیاد هست به شما توجه دارند.
اما دولتها معدودی هستند که مخالف با شما نیستند، همه مخالفاند. اگر ما هم بخواهیم خودمان با هم مخالفت کنیم، این یک جرمی است که تا ابد به عهده ما خواهد ماند و برای ما یک جرم ابدی ثابت خواهد شد، یک روسیاهی ابدی پیش خدای تبارک و تعالی برای ما پیدا خواهد شد.
حضرت امیر - سلام الله علیه - در بسیاری از اموری که برایش خیلی سخت بود، دندان روی جگر میگذاشت و موافقت میکرد برای مصالح کلی، برای مصالح اسلام. ما اگر تبعیت از او داریم باید اینطور باشیم، اگر یک مقدار هم تبعیت داریم، یک مقداری همینطور باشیم. در هر صورت، آنی که در یک همچو موقعی برای ما باید خیلی مورد نظر باشد، اینکه الآن دارند از اطراف دنبال این میروند که ما را از باطن از بین ببرند؛ در داخل ما را خرد کنند، نتوانستند در خارج بکنند، نقشهها همه نقش برآب شد و از بین رفت. لکن حالا الآن این نقشه، نقشه مهمی است که میخواهند در داخل، هی چیزهایی میگویند «در کجا چی واقع شده، معلوم شد چه شده است، کی با کی دعوا دارد، کی با کی چی دارد» و اینها تأثیر دارد. چنانچه توجه نکند انسان به خدای تبارک و تعالی، از خدای تبارک و تعالی در واقع نخواهد این را که انسان را از این شرها نجات بدهد، ممکن است انسان در دام بیفتد. - و ما بحمدالله امروز همه با هم خوب هستیم ان شاء الله، و امیدواریم خدای تبارک و تعالی همه را تأیید کند و همه شما دیگری را تأیید کنید، همه ملت دولت را تأیید کند، دولت همه ملت را تأیید کند و مجلس و همینطور همه با هم باشند تا ان شاء الله، خدای تبارک و تعالی قدرت بدهد به همه و توجه کند به همه و این ملت را از شرّ اشرار نجات بدهد.والسلام علیکم و رحمة الله