- » امروز سه شنبه، 30 بهمن 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
عالم طبیعت کشف شد، همه روابط اجزای طبیعت به هم کشف شد، احتیاجات طبیعی ما را حاصل کرد؛ بیشتر از احتیاجات طبیعی را نمیتواند حاصل کند. هر چه حاصل بشود همین احتیاجات طبیعی است؛ منتها احتیاجات طبیعی به حَسَب قوای مختلف، که حالا کشف شده است، آدم میبیند که الآن محتاج به این است که وقتی میخواهد برود، سوار طیاره بشود. آن وقتها همین که میخواست برود با شتر میرفت، حالا با طیاره میرود. یک وقت هم بالاتر از این؛ بالاتر میشود، اما همهاش طبیعت است و احتیاجات طبیعی.
نیاز بشر به ادیان الهی برای رسیدن به مراتب کمال وجودی خویش
انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالَم غیب برای انسان فرستاده بشود تا انسان را تربیت بکند، تربیت آن ورق را بکند [نداشت]؛ چون آن ورق نبود، احتیاج هم نبود، لکن چون انسانْ مجرد از این عالم طبیعتْ یک حقیقتی است، همین خودِ خصوصیاتی که در طبیعت هست دال بر این است که یک ماورایی، یک ماورایی از این برای این طبیعت هست؛ چون انسان یک ماورایی دارد و به حَسَب براهینی که در فلسفه ثابت است ماورای این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقلِ بالامکانْ مجرد [است]، و بعد هم مجرد تام خواهد شد؛ تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که مابین انسان و آن طرف طبیعت و آن طرف هست؛ این روابط را بتواند ادراک بکند؛ و آنْ بشر نیست، بشر ندارد؛ همین قدر مورد طبیعت را او میتواند ادراک بکند. هر چه ذره بین بیندازند ماورای طبیعت با ذره بین دیده نمیشود؛ آن محتاج به این است که یک معانی دیگری در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است این روابط را میداند، از این جهت، به وحی الهی برای یک عدهای از اشخاصی که کمال پیدا کردهاند و کمالات معنویه را دنبالش کردند و فهمیدند، روابطی حاصل میشود مابین انسان و عالَم وحی؛ به او وحی میشود و برای تربیت این ورقِ دومِ انسان بَعْث میشوند اینها؛ میآیند در بین مردم و مردم را تربیت میخواهند بکنند.
نیاز بشر به ادیان الهی برای رسیدن به مراتب کمال وجودی خویش
انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالَم غیب برای انسان فرستاده بشود تا انسان را تربیت بکند، تربیت آن ورق را بکند [نداشت]؛ چون آن ورق نبود، احتیاج هم نبود، لکن چون انسانْ مجرد از این عالم طبیعتْ یک حقیقتی است، همین خودِ خصوصیاتی که در طبیعت هست دال بر این است که یک ماورایی، یک ماورایی از این برای این طبیعت هست؛ چون انسان یک ماورایی دارد و به حَسَب براهینی که در فلسفه ثابت است ماورای این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقلِ بالامکانْ مجرد [است]، و بعد هم مجرد تام خواهد شد؛ تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که مابین انسان و آن طرف طبیعت و آن طرف هست؛ این روابط را بتواند ادراک بکند؛ و آنْ بشر نیست، بشر ندارد؛ همین قدر مورد طبیعت را او میتواند ادراک بکند. هر چه ذره بین بیندازند ماورای طبیعت با ذره بین دیده نمیشود؛ آن محتاج به این است که یک معانی دیگری در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است این روابط را میداند، از این جهت، به وحی الهی برای یک عدهای از اشخاصی که کمال پیدا کردهاند و کمالات معنویه را دنبالش کردند و فهمیدند، روابطی حاصل میشود مابین انسان و عالَم وحی؛ به او وحی میشود و برای تربیت این ورقِ دومِ انسان بَعْث میشوند اینها؛ میآیند در بین مردم و مردم را تربیت میخواهند بکنند.