- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
هر وقت او را نخواستند، بگویند برو گم شو! یک رژیمی که اینطور استقرار دارد اگر انسان فهمید به اینکه، هر آدمی بفهمد که هر کاری بکند دیگر از دست مردم خارج است که بگویند برو، دیگر هست او تا آخر. سلطنت اینطوری است که یک کسی که سلطان شد دیگر هست او، بیخ ریش مردم هست. یک همچو آدمی هر چه خلاف بخواهد بکند دستش باز است. خوف این را ندارد که عزلش بکنند؛ عزلی توی کار نیست! هست او تا آخر. همه هم شاه دوست! اما اگر بنا باشد که یک نفر آدم را پنج سال، ده سال، هشت سال بگویند که شما بیا در این مملکت رئیس جمهورْ - مثلاً - باش، کارهای مملکت را اداره بکن، خود مردم آزاد یکی را تعیین بکنند، این آدم هر چه هم بد باشد فکر خودش هست لااقل؛ برای اینکه میگوید خوب من پنج سال دیگر از رئیس جمهور [ی] افتادهام، وقتی افتادم پدر من را مردم درمی آورند؛ اگر به یک کسی ظلم کرده باشم، اینها پدر من را درمی آورند. حالا قدرت دست من است، بعد از پنج سال دیگر یک آدمی هستم عادی مثل سایر مردم. نمیکند قهراً. اصلاً از اول رژیم سلطنتی یک چیز غلطی بوده است و تحمیل شده است به مردم.
اصل دوم ما هم این است که رژیم سلطنتی اصلش بیربط است. باید اختیارْ دست مردم باشد. این یک مسأله عقلی [است]، هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هرکسی باید دست خودش باشد؛ مایی که - یک جمعیتی که مملکت مال خودشان است، چیزهایی که در مملکت است باید به صرفه خودشان خرج بشود؛ باید همه چیز این مملکت در راه صلاح خود این مملکت باشد. یک کسی که اصلش با مردم جداست و میگوید که مردم چکاره هستند، من خودم هستم، هر کاری دلم میخواهد بکنم، چطور میشود مقدراتش را مردم دست یک همچو آدمی بدهند که هر کاری دلش میخواهد بکند و به مردم دیگر دخالت نباشد؟ به خلاف اینکه مردم امسال یک کسی را قرار بدهند، همه جمع بشوند با هم قرار بدهند که این آقا رئیس جمهور ما، پنج سال هم ایشان رئیس جمهور. ما فرض میکنیم او یک آدمی باشد خیلی جَلَب باشد، این آدم خیلی جلب نمیتواند یعنی عقل اجازهاش نمیدهد که در این پنج سال تو هر کاری داری بکن،
اصل دوم ما هم این است که رژیم سلطنتی اصلش بیربط است. باید اختیارْ دست مردم باشد. این یک مسأله عقلی [است]، هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هرکسی باید دست خودش باشد؛ مایی که - یک جمعیتی که مملکت مال خودشان است، چیزهایی که در مملکت است باید به صرفه خودشان خرج بشود؛ باید همه چیز این مملکت در راه صلاح خود این مملکت باشد. یک کسی که اصلش با مردم جداست و میگوید که مردم چکاره هستند، من خودم هستم، هر کاری دلم میخواهد بکنم، چطور میشود مقدراتش را مردم دست یک همچو آدمی بدهند که هر کاری دلش میخواهد بکند و به مردم دیگر دخالت نباشد؟ به خلاف اینکه مردم امسال یک کسی را قرار بدهند، همه جمع بشوند با هم قرار بدهند که این آقا رئیس جمهور ما، پنج سال هم ایشان رئیس جمهور. ما فرض میکنیم او یک آدمی باشد خیلی جَلَب باشد، این آدم خیلی جلب نمیتواند یعنی عقل اجازهاش نمیدهد که در این پنج سال تو هر کاری داری بکن،