- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
آفتابِ شرق
فرهنگ را نگذاشتند؛ نه اینکه استعداد ندارد شرقی. غلط است این. شرقْ آفتاب دارد؛ کشورهای آفتابی است؛ غربْ بیآفتاب است مثل اینجا که میبینید. منتها اینها رؤسایشان صلاحیتْ یک مقداری داشتند، دنبال مصالح خودشان بودند. البته صلاحیت برای خودشان، ولو برای ما مضر بودند خیلی از آنها. اینها تربیت کردند بچههایشان را. اگر ما یک دانشگاه صحیحی داشتیم در آفتابِ شرق شکوفا میشود قدرتها، شکوفا میشود استعدادها. آنکه ما میخواهیم این است.
رفتن شاه و حاکمیت ملت
اینکه میگویند که بله فلانی میگوید باید شاه نباشد، بعدش چه؟ بعدش چه! مگر شاه که برود چه خواهد شد؟ کجای دنیا به هم میخورد؟ مگر چه برای ما میکند جز اینکه آدم میکشد؟ الآن چه خدمتی ایشان بر مملکت ما میکند که اگر او برود خلأ میشود؟ بله خلأ میشود یعنی کشتار نیست دیگر! ما میخواهیم یک همچو مملکتی پیش بیاید که به دست خود مردمْ مقدرات باشد؛ نتواند یک رئیس جمهوری، اگر هم یکوقتی فرض کنید اول صالح بود و قرار دادند بعد وقتی که رسید به [قدرت] چه بشود، نتواند. برای اینکه همین رئیس جمهورْ دستِ مردم است اختیارش؛ هر روزی مردم گفتند نه، نه میشود. مثل حالا نیست که سرنیزه باشد. حالا یک سال است فریاد توی خیابانها میزنند که نه، باز هم یکی میگوید که مردم که نمیگویند! مردم چه چیز میخواهی بگویند؟ مردم جز اینکه شبها بروند تا صبح داد بزنند که ما شاه نمیخواهیم؟ باز هم یک آدم منحرفی میگوید که مردم که نمیگویند! چطور، چطور نمیگویند؟! به کی بگویند؟ به کجا بگویند؟ خیابان میروی میگویند نه؛ پشت بامها، شبها، نصف شبها، روزها، الآن یک سال است فریاد میزنند که ما شاه را نمیخواهیم؛ دیگر چه چیز بگویند؟ پیش کی بروند بگویند؟ ما یک همچو مطلبی میخواهیم که این مرد برود سراغ کارش؛ این دولتها دست از سر ما بردارند، ما برسیم به زندگی خودمان. یک نفر صالح ... و نه
فرهنگ را نگذاشتند؛ نه اینکه استعداد ندارد شرقی. غلط است این. شرقْ آفتاب دارد؛ کشورهای آفتابی است؛ غربْ بیآفتاب است مثل اینجا که میبینید. منتها اینها رؤسایشان صلاحیتْ یک مقداری داشتند، دنبال مصالح خودشان بودند. البته صلاحیت برای خودشان، ولو برای ما مضر بودند خیلی از آنها. اینها تربیت کردند بچههایشان را. اگر ما یک دانشگاه صحیحی داشتیم در آفتابِ شرق شکوفا میشود قدرتها، شکوفا میشود استعدادها. آنکه ما میخواهیم این است.
رفتن شاه و حاکمیت ملت
اینکه میگویند که بله فلانی میگوید باید شاه نباشد، بعدش چه؟ بعدش چه! مگر شاه که برود چه خواهد شد؟ کجای دنیا به هم میخورد؟ مگر چه برای ما میکند جز اینکه آدم میکشد؟ الآن چه خدمتی ایشان بر مملکت ما میکند که اگر او برود خلأ میشود؟ بله خلأ میشود یعنی کشتار نیست دیگر! ما میخواهیم یک همچو مملکتی پیش بیاید که به دست خود مردمْ مقدرات باشد؛ نتواند یک رئیس جمهوری، اگر هم یکوقتی فرض کنید اول صالح بود و قرار دادند بعد وقتی که رسید به [قدرت] چه بشود، نتواند. برای اینکه همین رئیس جمهورْ دستِ مردم است اختیارش؛ هر روزی مردم گفتند نه، نه میشود. مثل حالا نیست که سرنیزه باشد. حالا یک سال است فریاد توی خیابانها میزنند که نه، باز هم یکی میگوید که مردم که نمیگویند! مردم چه چیز میخواهی بگویند؟ مردم جز اینکه شبها بروند تا صبح داد بزنند که ما شاه نمیخواهیم؟ باز هم یک آدم منحرفی میگوید که مردم که نمیگویند! چطور، چطور نمیگویند؟! به کی بگویند؟ به کجا بگویند؟ خیابان میروی میگویند نه؛ پشت بامها، شبها، نصف شبها، روزها، الآن یک سال است فریاد میزنند که ما شاه را نمیخواهیم؛ دیگر چه چیز بگویند؟ پیش کی بروند بگویند؟ ما یک همچو مطلبی میخواهیم که این مرد برود سراغ کارش؛ این دولتها دست از سر ما بردارند، ما برسیم به زندگی خودمان. یک نفر صالح ... و نه