- » امروز چهارشنبه، 14 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
قانون اسلام. با جمهوریاش مخالف نیستید، با اسلامش مخالفید؟ اگر اینطور است باطن ذاتتان ایمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نیستید.
فراخوانی به بازگشت و پیوستن به ملت
ما میخواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلی باشد که یک سرهنگی از امریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد! ما میخواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو میگویی نمیخواهم؟! عقلت نمیرسد، به زور باید نجاتت بدهیم! جوانهای ما در نظام، فطرتشان باقی مانده؛ مثل بعضی از این بزرگهایشان نیست که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند؛ از بس ظلم کردند دیگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها! به داد مملکتتان برسید، به داد ارتشتان برسید؛ نگذارید این چهارتا پیرمردی که پولهای ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقی باشد، این وضع را بزنید به هم.
من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنی رئیس دولت بیاید - به قول خودشان - بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلاً ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمیتواند بکند. این هم که من میگویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد؛ این نیست. این نخست وزیر نیست نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند؛ لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر میکنیم والّا استعفا یعنی چه! تو نخست وزیر اصلاً نیستی! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را [اعلام] کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوق العاده بود و نمیتوانستم من حتی با استعفا یا با [توبه] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا میکند و میآید اینجا توبه میکند، میشود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر بیاید و توبه کند ما میپذیریم از او؛ و اگر سرسختی بکند همان است که بود. و پشیمان خواهد شد. من به او الآن میگویم که پشیمان میشوی. دیدی چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنی و نپذیرند! شرافت ایلی را - ایل خودت را - از دست نده، خراب نکن خودت را؛ در ایلت هم تو خراب خواهی شد.
فراخوانی به بازگشت و پیوستن به ملت
ما میخواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلی باشد که یک سرهنگی از امریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد! ما میخواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو میگویی نمیخواهم؟! عقلت نمیرسد، به زور باید نجاتت بدهیم! جوانهای ما در نظام، فطرتشان باقی مانده؛ مثل بعضی از این بزرگهایشان نیست که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند؛ از بس ظلم کردند دیگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها! به داد مملکتتان برسید، به داد ارتشتان برسید؛ نگذارید این چهارتا پیرمردی که پولهای ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقی باشد، این وضع را بزنید به هم.
من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنی رئیس دولت بیاید - به قول خودشان - بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلاً ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمیتواند بکند. این هم که من میگویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد؛ این نیست. این نخست وزیر نیست نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند؛ لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر میکنیم والّا استعفا یعنی چه! تو نخست وزیر اصلاً نیستی! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را [اعلام] کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوق العاده بود و نمیتوانستم من حتی با استعفا یا با [توبه] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا میکند و میآید اینجا توبه میکند، میشود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر بیاید و توبه کند ما میپذیریم از او؛ و اگر سرسختی بکند همان است که بود. و پشیمان خواهد شد. من به او الآن میگویم که پشیمان میشوی. دیدی چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنی و نپذیرند! شرافت ایلی را - ایل خودت را - از دست نده، خراب نکن خودت را؛ در ایلت هم تو خراب خواهی شد.