- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
شد، راه خودشان را باز ببینند برای اینکه یا یک کودتایی بکنند، یا یک حملهای بکنند، یا لااقل شلوغکاریها را زیاد بکنند؛ فلج بکنند مملکت را.
گروهگرایی برای اختلاف افکنی
درست الآن آن نقشهای که اول بود به یکجور دیگر [دنبال میشود]. اوّلی که رضاخان آمد، آن نقشهای که آن وقت بود برای جدا کردن این قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دینی، بازار را از اینها هر دو، کشاورزها را از همه، همه را علی حده علی حده، احزاب سیاسی زیاد درست میکردند، جبهههای مختلف درست میکردند، همه برای این بود که نبادا یکوقت اینها با هم مجتمع بشوند. آن وقت احساس نکرده بودند، لمس نکرده بودند مطلب را؛ لکن به طور کلی میدانستند، میفهمیدند این مطلب را، میخواستند این کار بشود. بعد که این نهضت الهی پیدا شد، این گروههای مختلف با هم جمع شدند و یک گروه پیدا شد. دیگر صحبت از این گروههای دیگر نبود. همه یک گروه اسلامی بودند. در دانشگاه میرفتید، فریاد این بود که مرگ بر این کذا و اسلام کذا. در پیش کشاورزان میرفتید، (1) همین طور. در کارخانهها هم میرفتید، همین طور. در ... بازار هم میرفتید، همین طور. هر جا میرفتید، همه با هم یکصدا یک مطلب داشتند، و این سد را شکستند. این دشمنهای شما لمس کردند این مطلب را. آن وقت علمی بود، حالا عینی شد. لمس کردند این مطلب را که با انسجام این قوا با هم، دانشگاه و روحانی با هم، همه با بازار با هم، با کارگر و سایرین، اداری و غیر اداری با هم، اینها وقتی منسجم شدند، حتی ابرقدرتها نمیتوانند کاری انجام بدهند. چنانچه نتوانستند. همه در صدد این بودند که محمدرضا را نگه دارند. نه ابرقدرتها تنها؛ تمام قدرتهایی که بود. همه این مملکتهای اسلامی هم، همه پشتیبانی میکردند. یعنی من نیافتم یک کسی را. لفظاً بعضی از اینها به ما پیام میدادند که ما همراهیم؛ لکن ما نمیتوانستیم باور کنیم. همهشان با هم متحد بودند برای اینکه این جانور را حفظش کنند اینجا، و نتوانستند. چرا نتوانستند؟
گروهگرایی برای اختلاف افکنی
درست الآن آن نقشهای که اول بود به یکجور دیگر [دنبال میشود]. اوّلی که رضاخان آمد، آن نقشهای که آن وقت بود برای جدا کردن این قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دینی، بازار را از اینها هر دو، کشاورزها را از همه، همه را علی حده علی حده، احزاب سیاسی زیاد درست میکردند، جبهههای مختلف درست میکردند، همه برای این بود که نبادا یکوقت اینها با هم مجتمع بشوند. آن وقت احساس نکرده بودند، لمس نکرده بودند مطلب را؛ لکن به طور کلی میدانستند، میفهمیدند این مطلب را، میخواستند این کار بشود. بعد که این نهضت الهی پیدا شد، این گروههای مختلف با هم جمع شدند و یک گروه پیدا شد. دیگر صحبت از این گروههای دیگر نبود. همه یک گروه اسلامی بودند. در دانشگاه میرفتید، فریاد این بود که مرگ بر این کذا و اسلام کذا. در پیش کشاورزان میرفتید، (1) همین طور. در کارخانهها هم میرفتید، همین طور. در ... بازار هم میرفتید، همین طور. هر جا میرفتید، همه با هم یکصدا یک مطلب داشتند، و این سد را شکستند. این دشمنهای شما لمس کردند این مطلب را. آن وقت علمی بود، حالا عینی شد. لمس کردند این مطلب را که با انسجام این قوا با هم، دانشگاه و روحانی با هم، همه با بازار با هم، با کارگر و سایرین، اداری و غیر اداری با هم، اینها وقتی منسجم شدند، حتی ابرقدرتها نمیتوانند کاری انجام بدهند. چنانچه نتوانستند. همه در صدد این بودند که محمدرضا را نگه دارند. نه ابرقدرتها تنها؛ تمام قدرتهایی که بود. همه این مملکتهای اسلامی هم، همه پشتیبانی میکردند. یعنی من نیافتم یک کسی را. لفظاً بعضی از اینها به ما پیام میدادند که ما همراهیم؛ لکن ما نمیتوانستیم باور کنیم. همهشان با هم متحد بودند برای اینکه این جانور را حفظش کنند اینجا، و نتوانستند. چرا نتوانستند؟