- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
که آن مردک بود، الآن احتیاج ما بیشتر است. الآن ما به اجتماعات بیشتر احتیاج داریم. حربه دست شماست، اگر بتوانید نگهش دارید، شما همه چیز دارید، اگر بتوانید نگه دارید. شما قدرت ایمان دارید، باید نگهش دارید. شما یک ملت رنج دیده بودید که از وقتی چشمتان را باز کردید و هوشتان بوده است هی سازمان امنیت به گوشتان خورده، هی در سازمان امنیت چه شده، هی دلتان لرزیده برای اینکه سازمان امنیت مبادا چه بکند، پاسبان مبادا چه بکند. شما با این تنفری که پیدا کردید از این رژیم و با آن توجهی که پیدا کردید به اسلام، پیروز شدید.
این وحدت کلمه را حفظش کنید و این ایمان را، این ایمان را که جوانهای عزیز ما، بسیار عزیز ما میآیند استدعا میکنند که دعا کنید ما شهید بشویم. این جوان سی ساله، بیست ساله، بیست و پنج ساله، کمتر هجده ساله، میآید میگوید که دعا کنید من شهید بشوم. این احساس، این تحولی که در جامعه ما پیدا شد، اینها رمز پیروزی ما بود، این را نگهش دارید. این روحیه، این روحیه بزرگ، این روحیه الهی - غیبی، این را حفظش کنید و از تفرقات، از این افتراقها، پرهیز کنید. من همه را دارم میگویم، من خطابم به هر جا [ست که] برسد صدایم. معنا ندارد امروز در یک مملکتی که فتحش نیمه کاره است، احزاب مختلف بگذارند استقرار پیدا بکند، بعد هر کاری میخواهند بکنند. بگذارند ما درست مستقر بشویم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد برای دیگران که گندم بده، جو بده، چه بده! همه چیزمان را از دیگران بگیریم. بگذارید اینها یک قدری درست بشود. اگر شما خدا را میشناسید، برای خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست دارید، برای خاطر ملت، اگر کشورتان را میخواهید، برای خاطر کشور. بازی نخورید از این یک مشتی که دارند کاری میکنند که همه چیز ما به باد برود. تا میتوانستند نمیگذاشتند کسی زراعت درست بکند؛ بعدش نمیگذاشتند کسی زراعتش را بردارد، حالا که برداشت کردهاند آتش میزنند! اینها دلشان برای ملت سوخته؟ ارزاق یک ملتی را این طور دارند به باد میدهند، آن وقت میگویند که ما «ملّی» هستیم! ما با ملت آشنا هستیم. نیست مطلب این طور، بازی نخورند این جوانهای
این وحدت کلمه را حفظش کنید و این ایمان را، این ایمان را که جوانهای عزیز ما، بسیار عزیز ما میآیند استدعا میکنند که دعا کنید ما شهید بشویم. این جوان سی ساله، بیست ساله، بیست و پنج ساله، کمتر هجده ساله، میآید میگوید که دعا کنید من شهید بشوم. این احساس، این تحولی که در جامعه ما پیدا شد، اینها رمز پیروزی ما بود، این را نگهش دارید. این روحیه، این روحیه بزرگ، این روحیه الهی - غیبی، این را حفظش کنید و از تفرقات، از این افتراقها، پرهیز کنید. من همه را دارم میگویم، من خطابم به هر جا [ست که] برسد صدایم. معنا ندارد امروز در یک مملکتی که فتحش نیمه کاره است، احزاب مختلف بگذارند استقرار پیدا بکند، بعد هر کاری میخواهند بکنند. بگذارند ما درست مستقر بشویم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد برای دیگران که گندم بده، جو بده، چه بده! همه چیزمان را از دیگران بگیریم. بگذارید اینها یک قدری درست بشود. اگر شما خدا را میشناسید، برای خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست دارید، برای خاطر ملت، اگر کشورتان را میخواهید، برای خاطر کشور. بازی نخورید از این یک مشتی که دارند کاری میکنند که همه چیز ما به باد برود. تا میتوانستند نمیگذاشتند کسی زراعت درست بکند؛ بعدش نمیگذاشتند کسی زراعتش را بردارد، حالا که برداشت کردهاند آتش میزنند! اینها دلشان برای ملت سوخته؟ ارزاق یک ملتی را این طور دارند به باد میدهند، آن وقت میگویند که ما «ملّی» هستیم! ما با ملت آشنا هستیم. نیست مطلب این طور، بازی نخورند این جوانهای