- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
همان روزی که بیعت با وی کردند - بیعت به خلافت رسول الله - همان روز بیل و کلنگش را برداشت و رفت سراغ یک جایی که کار میکرد، خودش کار میکرد، دستش پینه داشت. وضع سردارها با این سردارهایی که حکومتهای بلاد بودند با مردم وضع، وضع فرمانفرمایی و فرمانبرداری نبوده است. وضع خدمت بوده است که فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. این انفصالی که شما دیدید در زمان رژیم سابق و طاغوت که بین حکومتهای بلاد، استاندارهای بلاد با مردم یک جدایی بود که هر کدام دشمن دیگری بودند، مردم اینها را به صورت یک دشمن حساب میکردند ولو اینکه خدمتگزار هم بودند، لکن مردم نمیپذیرفتند، این برای این بود که وضع رژیم اینطور بود.
مردمی نبودن رژیمهای سلطنتی و طاغوتی
رژیمهای سلطنتی و طاغوتی هر جا که هستند، وضع رژیم اینطور اقتضا میکرد که با یک تشریفاتی و با یک هیاهویی مردم را از خودشان رم بدهند، بترسانند و لهذا مردم پشتیبان نبودند. در وقتی که من بچه بودم، در خمین یک حکومتی بود که این یکی از خوانین آن اطراف را گرفته بود و حبس کرده بود، بعد از همان خوانین چند نفری با تفنگ آمدند و حکومت را گرفتند و بردند و مردم هیچ عکس العملی نشان ندادند، بلکه خوشحالی هم میکردند! این مال حکومت، مال رضاشاه را حساب بکنید، و مال محمدرضا. شما اکثراً یادتان نیست، وقتی که متفقین - وقتی که امریکا و عرض کنم که انگلستان و روسیه و اینها - آمدند به ایران و ایران را گرفتند، همه چیز مردم در معرض خطر بود، در عین حال وقتی رضاشاه را از اینجا بردند بیرون، مردم شادی میکردند، کأنّه همه آن ناراحتیها به رفتن رضاشاه ترمیم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بودید که وقتی که از اینجا رفت - من نبودم در ایران، لکن گفتند - ایران غرق شادی بود. این را دیگر شماها دیدید، چرا؟ برای اینکه جدا بودند اینها از ملت، فرماندار - به قول شما - از ملت جدا بود. وقتی که یک حکومتی، آن وقت هم این متعارف بود که وقتی حکومت معزول میشد، فرار میکرد فرماندار یک جایی. این کراراً این دیگر مسئلهای بود که
مردمی نبودن رژیمهای سلطنتی و طاغوتی
رژیمهای سلطنتی و طاغوتی هر جا که هستند، وضع رژیم اینطور اقتضا میکرد که با یک تشریفاتی و با یک هیاهویی مردم را از خودشان رم بدهند، بترسانند و لهذا مردم پشتیبان نبودند. در وقتی که من بچه بودم، در خمین یک حکومتی بود که این یکی از خوانین آن اطراف را گرفته بود و حبس کرده بود، بعد از همان خوانین چند نفری با تفنگ آمدند و حکومت را گرفتند و بردند و مردم هیچ عکس العملی نشان ندادند، بلکه خوشحالی هم میکردند! این مال حکومت، مال رضاشاه را حساب بکنید، و مال محمدرضا. شما اکثراً یادتان نیست، وقتی که متفقین - وقتی که امریکا و عرض کنم که انگلستان و روسیه و اینها - آمدند به ایران و ایران را گرفتند، همه چیز مردم در معرض خطر بود، در عین حال وقتی رضاشاه را از اینجا بردند بیرون، مردم شادی میکردند، کأنّه همه آن ناراحتیها به رفتن رضاشاه ترمیم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بودید که وقتی که از اینجا رفت - من نبودم در ایران، لکن گفتند - ایران غرق شادی بود. این را دیگر شماها دیدید، چرا؟ برای اینکه جدا بودند اینها از ملت، فرماندار - به قول شما - از ملت جدا بود. وقتی که یک حکومتی، آن وقت هم این متعارف بود که وقتی حکومت معزول میشد، فرار میکرد فرماندار یک جایی. این کراراً این دیگر مسئلهای بود که