- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
نه میتواند وحدت داشته باشد و نه میتواند عمق مسائل را بفهمد.
نکوهش نویسندگان و شاعران در خدمت غرب
از آن طرف هم، نویسندههایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به این مسائل کمک میکردند. یکی از شعراشان در همان عصر - مضمون شعرش را میگویم، شعرش هم یادم است - میگوید تا «آخوند» و «قَجَر» (1) در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد! این ننگ اینکه آخوند در این مملکت هست کشور دارا این ننگ را به کجا ببرد! آن وقتی که رضا شاه غلبه کرد، شاعر اینها منطقش این بود که ننگی است، روحانیون در اینجا ننگ است! کشور دارا باید از روحانیین و آن چیزی که روحانیین میگویند، که اسلام است تا این هست، چه طور این ننگ را ما [تحمل کنیم.] یک مجلسی درست کردند، در همان زمان آن شخص - شاید حالا اواخر زمان - که در آن مجلس، نمایش غلبه اسلام بر ایران بود، که لشکر عرب آمد و غلبه کرد و، عرض بکنم که، ایران را گرفت، که آن وقت عربستان هم جزء اینجا بود، آنجا دستمالها را در آوردند به گریه! گریه [برای] اینکه اسلام آمد و ایران را اسلامیاش کرد، گریه کردند! در یک مجلس عمومی، درست کردند وضع را به طوری که دستمالها را در آوردند و به حال ایران گریه کردند که به ایران، اسلام آمده است! چه بود؟ برای این بود که مردم را از اسلام همچو بترسانند که اسلام آمد و بکلی اوضاع را به هم زد الآن که ما اینجا نشستیم - من آن طرف بودم - یک طومار، یک چیزی آمد، تلکسی آمد، که در آن بود که به امر تو ایرانیها بر ضد کُردها قیام کردند! این طور الآن «حزب دمکرات» در آنجا، و آقایان کُرد را هم اینها در مهاباد. چون الآن دیدند مهاباد از دستشان دارد میرود، و وقتی رفت دیگر تمام شد - و ان شاء الله همین طور میشود - چون دیدند که دیگر کارشان دیگر به آخر رسیده است، به اینجا منتهی شدند که یک تلکسی بود، که الآن من آن طرف خواندم، با اسم من شروع شده و دنبالش هم عده زیادی از روزنامهها و اینها، رونوشت
نکوهش نویسندگان و شاعران در خدمت غرب
از آن طرف هم، نویسندههایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به این مسائل کمک میکردند. یکی از شعراشان در همان عصر - مضمون شعرش را میگویم، شعرش هم یادم است - میگوید تا «آخوند» و «قَجَر» (1) در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد! این ننگ اینکه آخوند در این مملکت هست کشور دارا این ننگ را به کجا ببرد! آن وقتی که رضا شاه غلبه کرد، شاعر اینها منطقش این بود که ننگی است، روحانیون در اینجا ننگ است! کشور دارا باید از روحانیین و آن چیزی که روحانیین میگویند، که اسلام است تا این هست، چه طور این ننگ را ما [تحمل کنیم.] یک مجلسی درست کردند، در همان زمان آن شخص - شاید حالا اواخر زمان - که در آن مجلس، نمایش غلبه اسلام بر ایران بود، که لشکر عرب آمد و غلبه کرد و، عرض بکنم که، ایران را گرفت، که آن وقت عربستان هم جزء اینجا بود، آنجا دستمالها را در آوردند به گریه! گریه [برای] اینکه اسلام آمد و ایران را اسلامیاش کرد، گریه کردند! در یک مجلس عمومی، درست کردند وضع را به طوری که دستمالها را در آوردند و به حال ایران گریه کردند که به ایران، اسلام آمده است! چه بود؟ برای این بود که مردم را از اسلام همچو بترسانند که اسلام آمد و بکلی اوضاع را به هم زد الآن که ما اینجا نشستیم - من آن طرف بودم - یک طومار، یک چیزی آمد، تلکسی آمد، که در آن بود که به امر تو ایرانیها بر ضد کُردها قیام کردند! این طور الآن «حزب دمکرات» در آنجا، و آقایان کُرد را هم اینها در مهاباد. چون الآن دیدند مهاباد از دستشان دارد میرود، و وقتی رفت دیگر تمام شد - و ان شاء الله همین طور میشود - چون دیدند که دیگر کارشان دیگر به آخر رسیده است، به اینجا منتهی شدند که یک تلکسی بود، که الآن من آن طرف خواندم، با اسم من شروع شده و دنبالش هم عده زیادی از روزنامهها و اینها، رونوشت