صفحه 167
برهان يك چيزى را انكار كند، از فطرت انسان خارج است».
همان طور كه اثبات يك چيزى محتاج به برهان است، اگر گفتيم: نه، آن هم برهان مى‌خواهد. يك وقت مى‌گويى: نمى‌دانم، يك وقت انكار مى‌كنى. قلوبى هست كه اينها جحود دارند، اصلًا وضع قلبشان جورى شده است كه انكارى هستند، همه چيز را انكار مى‌كنند، از باب اينكه نمى‌توانند ادراك كنند؛ و از فطرت انسان هم خارج شده‌اند، كه انسان بايد يك چيزى را اگر قبول مى‌كند، با برهان قبول بكند و اگر رد هم مى‌كند، به برهان رد بكند؛ و الّا بايد بگويد: خوب، من نمى‌دانم، ممكن است باشد.
«كُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَكَ». اين را احتمال بده صحيح باشد: «ذَرْهُ فى بُقْعَةِ الْامْكانِ»؛ (۱) [بگو] اين ممكن است و احتمال دارد باشد، يا نباشد؛ اما انكار چرا؟ ما كه دستمان به ماوراى اين عالم نمى‌رسد، آن قدر هم كه دستمان به اين عالم رسيده، يك چيز ناقصى است، آن قدر كه از اين عالم معلوم شده، يك چيز ناقصى معلوم شده. [از] همه اين مسائل، بعدها مسائل ديگر پيدا مى‌شود؛ صد سال پيش از اين، اين عالم چقدر مجهول بود؟ چقدر مجهولات در آن بود، حالا اين مجهولات پيدا شده، و بعدها هم پيدا مى‌شود؛ ما كه همين عالم طبيعت را نتوانسته‌ايم ادراك كنيم و بشر نتوانسته ادراك كند، چرا انكار كند آن چيزى كه پيش اوليا هست. اين قلب، قلب انكارى، يك قلبى است كه ديگر از ورود حقايق و ورود انوار بكلى محروم است؛ از اين جهت آن را كه نمى‌داند، مى‌گويد: نيست.

(۱)- شرح الاشارات و التنبيهات؛ نمط دهم؛ ج ۳، ص ۴۱۸.
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>