صفحه 186
نمله هم چيز عجيبى است. حالا آنجا دارد كه لعل خيال كند [خدا] دو تا شاخ [دارد]. اين شاخ را كمال مى‌داند. ما هم وقتى بخواهيم تعبير بكنيم [به‌] يك چيزهايى كه پيش خودمان است، يك مطالب، يك كمالاتى كه پيش خودمان است، اين طور خيال مى‌كنيم.
اين نمله همان است كه [راجع‌] به حضرت سليمان مى‌گويد:
«بيشعورند اينها!»؛ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمنُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ، فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا؛ (۱) كه اين به من مى‌گويد «بيشعور».
اين همين حرف نمله است كه همه جا هست. هدهد هم مثل او [بود كه‌] گفت: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ (۲) [به‌] آن آدمى كه پيغمبر است، و يكى از جليسهاى او، اصحاب او، آن است كه تخت بلقيس را به طرفة العيني [حاضر كرد]. تا حالا چنين چيزى براى بشر هيچ اتفاق نيفتاده [است‌].
اين، چه بوده؟ خود اين هم يك چيز مجهولى است. آيا مخابره بوده؟
اعدام و ايجاد بوده است؟ مخابره برقى بوده؟ تبديل [كرده‌] به برق و رسانده؟ چه است، نمى‌دانم؛ اما يك حضرت سليمانى كه يكى از اصحابش- كه به حسب روايت يك حرف از اسم اعظم را مى‌دانسته- اين طور بوده است كه قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ (۳) اين را مى‌رسانده اينجا، آن وقت هدهد [به ايشان‌] مى‌گويد: أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ. حضرت هم بنايشان بر اين بوده است كه همان طورى كه اينها مى‌فهميدند، همان طورى گفتند و عمل مى‌كردند.

(۱)- [مورچه‌اى گفت:] اى موران همه به خانه‌هاى خود درآييد، مبادا سليمان و سپاهش ندانسته شما را پايمال كنند، پس خنده كننده‌اى از سخن مور لبخند زد (نمل/ ۱۸-۱۹).
(۲)- من به چيزى كه تو آگاه نشدى خبر يافتم (نمل/۲۲).
(۳)- [من آن را براى تو مى‏آورم‏] پيش از آنكه چشمت را به هم زنى (نمل/۴۰).
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>