- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
نسبت به گروههای مردم کردند. عشایر را مطالعات کردند که ببینند اینها چه جور مقاصد دارند؛ چه جور میشود اینها را به دام انداخت. طوایفی که در شهرستانها بودند و جزء عشایر نبودند اینها را با چه جور میشود همراه کرد که [برای] همان مقصد مشترک - که اسلام نباشد - اینها را با هم همصدا کرد، و بدون اینکه اسمش را بیاورند، واقعیتش باشد.
دشمنیهای رضاخان با روحانیت
در زمان رضاخان - که من شاهد مسائل بودم - طوری کرده بودند که شاعرش، نویسندهاش، گویندهاش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گویندههایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش میگوید شعرش را حالا نمیخواهم بخوانم - که تا آخوند و قَجَر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ میدانستند؛ قَجَر هم که با او دشمن بودند. یک جلسهای درست کردند اینها - من شنیدم آن وقتها - یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلاً پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفتهاند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!
الآن هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده میگویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسندههای ما، در گویندههای ما، در روشنفکرهای ما، در غربزدههای ما، این معنا هست که اسلام را نمیخواهند. و آنهایی که راست میگویند ملیت را میخواهند، وقتی هم از ملیتشان میخواهند اسم ببرند از همین شاهها اسم میبرند! از همین شاههایی که همهشان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.
از اولی که آمد رضاخان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه میگرفت؛ هم روضه میرفت و هم تکیهها؛ همه را. یک دفعه در یک محرّمی گفتند همه تکیهها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی
دشمنیهای رضاخان با روحانیت
در زمان رضاخان - که من شاهد مسائل بودم - طوری کرده بودند که شاعرش، نویسندهاش، گویندهاش، همه بر ضد روحانیت بودند. این شاعرهایی که شاعرهای خودشان بود، گویندههایی که گویندگان خودشان بود، نه گویندگان ما، شاعرش میگوید شعرش را حالا نمیخواهم بخوانم - که تا آخوند و قَجَر در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد! آخوند را ننگ میدانستند؛ قَجَر هم که با او دشمن بودند. یک جلسهای درست کردند اینها - من شنیدم آن وقتها - یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلاً پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفتهاند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران!
الآن هم که من و شما اینجا نشسته ایم همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده میگویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسندههای ما، در گویندههای ما، در روشنفکرهای ما، در غربزدههای ما، این معنا هست که اسلام را نمیخواهند. و آنهایی که راست میگویند ملیت را میخواهند، وقتی هم از ملیتشان میخواهند اسم ببرند از همین شاهها اسم میبرند! از همین شاههایی که همهشان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.
از اولی که آمد رضاخان، بعد از اینکه مستقر شد، البته اولش خیلی هم روضه میگرفت؛ هم روضه میرفت و هم تکیهها؛ همه را. یک دفعه در یک محرّمی گفتند همه تکیهها را رفته است! بعد که بازی داد ملت را، و ملت ما هم صفای نفس دارند زود بازی