- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
خدمت آن رژیم طاغوتی بودند. و رژیم طاغوتی برای حفاظت خودش، افراد آنها را یک طور خاصی تربیت میکرد که با ملت به طور خشونت رفتار کنند، و آسیبی، اگر احتمال میرود، نتواند به او بزنند. همیشه این مطلب بوده است. اگر یک نظامی میرفت توی بازار، این وقتی که وارد بازار میشد، دلش میخواست که به طور حکومت با مردم رفتار کند و هیاهو راه بیندازد. مردم هم پشت به او میکردند؛ تنفر از او داشتند، از پاسبانها هم همین طور، از سازمان امنیت دیگر بدتر، برای اینکه اخیراً از همه بدتر بود. این وضع رژیم طاغوتی و ارتشی که در خدمت او باشد، و ژاندارمری و سایر قوای انتظامی که در خدمت او باشد. وضع را این طوری درست کرده بودند که همه [برای] حفاظت شاه باشند؛ و مردم را بترسانند که مبادا یک وقت به فکر یک کسی بیفتد که مخالفتی بکند.
اما رژیم اسلامی آن است که پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - که در زمان خودشان در رأس بودند، به حسب اصطلاح ما در رأس بودند، در مسجد میآمدند و مینشستند با مردم؛ با اشخاصی که وارد میشدند دور هم مینشستند، و همچو مینشستند [که] معلوم نبود که کدام یک اینها پیغمبر است، همین طور حلقهای مینشستند. این طور هم نبود یک صدر و ذیلی باشد؛ یک پتویی مثلاً افتاده باشد و تشکی باشد، صندلیای باشد و تخت و تاجی باشد. شاید مسجدشان حصیر هم نداشت به این معنایی که مسجدهای شما دارد - و حتماً این طور نبوده - اگر هم یک چیزی بوده، یک چیز مختصری بوده. مسجدشان هم دیوارش به اندازه قامت یک آدم، شاید یک خوردهای هم کمتر بوده، به اندازه یک قامت. در بین مردم آنجا آن طور مینشست که وقتی از خارج یک کسی [میآمد] نمیشناخت. به حسب روایات این است که وقتی وارد میشد، میگفت کدام یک شما پیغمبر [است؟]. این طور نبود که در نشستن و آداب جوری باشد که وقتی هرکس وارد میشود بفهمد که این «آریامهر» [است]، این حرفها نبود در کار. و امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آن روزی که با او بیعت کردند، بیعت بر یک مملکتی که چندین مقابل ایران بود، خود ایران هم جزئش بود - در آن وقت ایران هم جزء ممالک اسلامی بود، حجاز و مصر و بسیاری از جاهای دیگر در حیطه او بود -
اما رژیم اسلامی آن است که پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - که در زمان خودشان در رأس بودند، به حسب اصطلاح ما در رأس بودند، در مسجد میآمدند و مینشستند با مردم؛ با اشخاصی که وارد میشدند دور هم مینشستند، و همچو مینشستند [که] معلوم نبود که کدام یک اینها پیغمبر است، همین طور حلقهای مینشستند. این طور هم نبود یک صدر و ذیلی باشد؛ یک پتویی مثلاً افتاده باشد و تشکی باشد، صندلیای باشد و تخت و تاجی باشد. شاید مسجدشان حصیر هم نداشت به این معنایی که مسجدهای شما دارد - و حتماً این طور نبوده - اگر هم یک چیزی بوده، یک چیز مختصری بوده. مسجدشان هم دیوارش به اندازه قامت یک آدم، شاید یک خوردهای هم کمتر بوده، به اندازه یک قامت. در بین مردم آنجا آن طور مینشست که وقتی از خارج یک کسی [میآمد] نمیشناخت. به حسب روایات این است که وقتی وارد میشد، میگفت کدام یک شما پیغمبر [است؟]. این طور نبود که در نشستن و آداب جوری باشد که وقتی هرکس وارد میشود بفهمد که این «آریامهر» [است]، این حرفها نبود در کار. و امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آن روزی که با او بیعت کردند، بیعت بر یک مملکتی که چندین مقابل ایران بود، خود ایران هم جزئش بود - در آن وقت ایران هم جزء ممالک اسلامی بود، حجاز و مصر و بسیاری از جاهای دیگر در حیطه او بود -