- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
بردن. شروع کردند عمامهها را برداشتن. و به طوری که ما شاید مثلاً قبل از آفتاب، چه وقت، که خلوت باشد میرفتیم در یک جایی. رفقا یک چند نفری که بودند، آنها یکی یکی میآمدند. و آنجا بودیم که نمیتوانستیم بیرون برویم برای اینکه تعرض میکردند.
و یک درسی که من داشتم، یک روز دیدم که یک نفر آمد. جمعی بودند، یک نفر آمد.
گفتم رفقاتان؟ گفت اینها قبل از آفتاب میروند توی باغات. برای اینکه مأمورین میآیند توی مدرسهها میگردند معممین را میبرند. این برای چه بود، این برای این بود که این قشر را مؤثر میدانستند اینها. ولو حالا به خیال خودشان این قشر را میگفتند که نماینده اسلاماند. مردم به آنها توجه دارند. اگر اینها یک قدرتی داشته باشند، نمیگذارند کارها انجام بگیرد. کارهایی که میخواستند، نمیگذارند انجام بگیرد، از این جهت به اینها فشار میآوردند.
برنامههایی برای انحطاط نسل جوان
یک کار دیگر هم که آنها میکردند - کارها زیاد بود، یعنی برنامه زیاد بود - اینکه قشر جوان را، در مفاسد را به روی آنها باز کردند. در همه شهرها، خصوصاً تهران که بیشتر از همه جا مورد نظر بود، آن جاهایی که جوان اگر برود در آن فاسد میشود، درهای آن باز بود به روی آنها. تبلیغات هم از همه طرف. سینماها به آن وضعی که شنیدید. مراکز فساد به آنطوری که گفته شده است. مراکز فروش مشروبات الکلی که از کتابخانه زیادتر بود. از کتابفروشی زیادتر بود. میگفتند بین تهران تا شمیران و آنجاها چقدر جاهایی بود که برای فحشا مهیا کرده بودند. این قشر جوان که باید از او کار برآید و از او امید هست و میتواند برای کشور خودش خدمت بکند، اینها را از آنجایی که مرکز خدمت است میکشاندند به مراکز فحشا، تا اینها را یک موجود مهمل بار بیاورند. چنانچه این خوب دیگر اخیراً منتهی شد به اینکه زمان این مردک (1) شد. و این از پدرش عمیقتر کار میکرد. این بیشتر از او نقشه داشت. یعنی نقشهای که برایش دستش داده بودند. این
و یک درسی که من داشتم، یک روز دیدم که یک نفر آمد. جمعی بودند، یک نفر آمد.
گفتم رفقاتان؟ گفت اینها قبل از آفتاب میروند توی باغات. برای اینکه مأمورین میآیند توی مدرسهها میگردند معممین را میبرند. این برای چه بود، این برای این بود که این قشر را مؤثر میدانستند اینها. ولو حالا به خیال خودشان این قشر را میگفتند که نماینده اسلاماند. مردم به آنها توجه دارند. اگر اینها یک قدرتی داشته باشند، نمیگذارند کارها انجام بگیرد. کارهایی که میخواستند، نمیگذارند انجام بگیرد، از این جهت به اینها فشار میآوردند.
برنامههایی برای انحطاط نسل جوان
یک کار دیگر هم که آنها میکردند - کارها زیاد بود، یعنی برنامه زیاد بود - اینکه قشر جوان را، در مفاسد را به روی آنها باز کردند. در همه شهرها، خصوصاً تهران که بیشتر از همه جا مورد نظر بود، آن جاهایی که جوان اگر برود در آن فاسد میشود، درهای آن باز بود به روی آنها. تبلیغات هم از همه طرف. سینماها به آن وضعی که شنیدید. مراکز فساد به آنطوری که گفته شده است. مراکز فروش مشروبات الکلی که از کتابخانه زیادتر بود. از کتابفروشی زیادتر بود. میگفتند بین تهران تا شمیران و آنجاها چقدر جاهایی بود که برای فحشا مهیا کرده بودند. این قشر جوان که باید از او کار برآید و از او امید هست و میتواند برای کشور خودش خدمت بکند، اینها را از آنجایی که مرکز خدمت است میکشاندند به مراکز فحشا، تا اینها را یک موجود مهمل بار بیاورند. چنانچه این خوب دیگر اخیراً منتهی شد به اینکه زمان این مردک (1) شد. و این از پدرش عمیقتر کار میکرد. این بیشتر از او نقشه داشت. یعنی نقشهای که برایش دستش داده بودند. این