- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
دولتهایی هستند که دیگران را وادار به جور و تعدی میکنند. این دید امثال ایشان این است که همه ملتها چیزی نیستند. آنی که جزء جهان است عبارت است از یک عده معدودی امثال کارتر و دارودسته او. و آنهایی که در سایر جاها هم مع الأسف جزء دارودسته او شدهاند، همه جهان را عبارت از این میدانند.
بیماری خود بزرگ بینی شاه و کارتر
این دید مستکبرین است که سایر قشرهای بزرگ ملتها را، آنهایی که دریایی هستند که کارتر و امثالش قطره است در مقابل آن دریاها، آنها را اینها نمیبینند. یعنی این بیماری اسباب این شده است که آنها را نبینند. از این جهت وقتی که در اریکه ریاست جمهور نشسته و با آن دید بیمارگونه نگاه میکند و میبیند که چند تا وزیر در فلان جا و چند تا مثلاً اشخاصی که راجع به مجالس خودشان هست و اینها، یا در جاهای دیگر، عددی از این وابستهها ممکن است که اینها خشمشان [افزوده] بشود. ایشان اینها را جهان حساب میکند و میگوید که چنانچه این دیپلماتها را [...]. اینها را دیپلمات حساب میکند اینهایی که جاسوسیشان به حسب شواهد ثابت شده است، اینها را دیپلمات حساب میکند، و جهان را هم عبارت از همان که خودش میبیند حساب میکند. این بیماری تا یک اندازهای هم در محمدرضا بود. و همین بیماری اسباب این شد که از بین رفت او. این بیماری که [شخص] خودش را ببیند و چند تا از این تملق گوهایی که اطرافش هستند. و این دلقکهایی که دور و برش هستند. همینها را ببیند و ملت را اصلاً به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتی ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمیفهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیماری در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز میدانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت میدانست. دیگر برای دیگران اصلاً [ارزشی] قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به] این ملت آن خیانتها را کرد. همه آن خیانتها هم روی همین خیال بود که نمیدید کسی را که بازخواست کند از ایشان. به
بیماری خود بزرگ بینی شاه و کارتر
این دید مستکبرین است که سایر قشرهای بزرگ ملتها را، آنهایی که دریایی هستند که کارتر و امثالش قطره است در مقابل آن دریاها، آنها را اینها نمیبینند. یعنی این بیماری اسباب این شده است که آنها را نبینند. از این جهت وقتی که در اریکه ریاست جمهور نشسته و با آن دید بیمارگونه نگاه میکند و میبیند که چند تا وزیر در فلان جا و چند تا مثلاً اشخاصی که راجع به مجالس خودشان هست و اینها، یا در جاهای دیگر، عددی از این وابستهها ممکن است که اینها خشمشان [افزوده] بشود. ایشان اینها را جهان حساب میکند و میگوید که چنانچه این دیپلماتها را [...]. اینها را دیپلمات حساب میکند اینهایی که جاسوسیشان به حسب شواهد ثابت شده است، اینها را دیپلمات حساب میکند، و جهان را هم عبارت از همان که خودش میبیند حساب میکند. این بیماری تا یک اندازهای هم در محمدرضا بود. و همین بیماری اسباب این شد که از بین رفت او. این بیماری که [شخص] خودش را ببیند و چند تا از این تملق گوهایی که اطرافش هستند. و این دلقکهایی که دور و برش هستند. همینها را ببیند و ملت را اصلاً به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتی ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند. و اینها نمیفهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیماری در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز میدانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت میدانست. دیگر برای دیگران اصلاً [ارزشی] قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به] این ملت آن خیانتها را کرد. همه آن خیانتها هم روی همین خیال بود که نمیدید کسی را که بازخواست کند از ایشان. به