- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
خدای تبارک و تعالی میفرماید، بین خودشان شدت بود. خداوند میفرماید بین خودشان عطوفت است، لکن در زمان این دو نفر، بین خودشان؛ یعنی، در وطنشان و بین ملتشان شدت و کوبندگی بود.
وقتی که این قوای ثلاث - انگلستان و شوروی و امریکا - از سرحدّات ما آمدند و هجوم کردند به ایران، از قراری که گفتند، یکی از صاحب منصبهای آن وقت گفته بود - یعنی، رضاخان از او پرسیده بود - که مقاومت چقدر بود. گفته بود: سه ساعت. آن هم دروغ گفته بود. بعد، گفته بود: چرا اینجور شد؟ گفته بود: این هم مهم بود. اینها که آمدند من خودم شاهد این بودم از سرحدّات، وقتی که این اجنبیها وارد شدند در تهران، صاحب منصبها گذاشتند و فرار کردند؛ یعنی، تمام پادگانها را رها کردند. سربازها را من میدیدم که توی کوچهها، توی خیابان، سرِخود دارند میگردند و حتی چیزی هم که بخورند نداشتند. یک شتری عبور میکرد، قافله شترهایی عبور میکردند، مثل اینکه خربزه بود؛ اینها که میافتاد از رویشان، اینها حمله میکردند که بخورند و صاحب منصبهایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند. این وضع ما [بود.] نه، خوب نمیتوانیم بیان کنیم مسائل را. اما این اجمالی بود از ارتش آن روزی ما و همینطور شهربانیمان و همینطور ژاندارمریمان. اینها بعکس آنکه در قرآن است، «اشدّاء» بودند بر خود مردم. خدا میفرماید که مؤمنین «اشدّاء» ند بر کفّار، اینها اشدّاء بودند بر خودیها و آن اشخاصی که در مملکت خودشان بود [ند]، بر مسلمین.
رئوف بودن ارتش با مردم و کوبنده در مقابل اجانب
من باز این ناراحتی که برایم پیدا شد، در ملاقاتی که محمدرضا با یکی از رئیس جمهورهای امریکا بود - گمان میکنم جانسون بود - من آن تلخی در ذائقهام باز مثل اینکه هست، که میدیدم این آدمی که وقتی در ایران است با مردم آنطور رفتار میکند، آنطور سرکوب میکند مردم را، آنجا جلوی میز آن رئیس جمهور ایستاده بود و او عینکش را برداشته بود به او نگاه نمیکرد. از این طرف، نگاه میکرد و این مثل یک
وقتی که این قوای ثلاث - انگلستان و شوروی و امریکا - از سرحدّات ما آمدند و هجوم کردند به ایران، از قراری که گفتند، یکی از صاحب منصبهای آن وقت گفته بود - یعنی، رضاخان از او پرسیده بود - که مقاومت چقدر بود. گفته بود: سه ساعت. آن هم دروغ گفته بود. بعد، گفته بود: چرا اینجور شد؟ گفته بود: این هم مهم بود. اینها که آمدند من خودم شاهد این بودم از سرحدّات، وقتی که این اجنبیها وارد شدند در تهران، صاحب منصبها گذاشتند و فرار کردند؛ یعنی، تمام پادگانها را رها کردند. سربازها را من میدیدم که توی کوچهها، توی خیابان، سرِخود دارند میگردند و حتی چیزی هم که بخورند نداشتند. یک شتری عبور میکرد، قافله شترهایی عبور میکردند، مثل اینکه خربزه بود؛ اینها که میافتاد از رویشان، اینها حمله میکردند که بخورند و صاحب منصبهایشان بارهایشان را بستند و فرار کردند. این وضع ما [بود.] نه، خوب نمیتوانیم بیان کنیم مسائل را. اما این اجمالی بود از ارتش آن روزی ما و همینطور شهربانیمان و همینطور ژاندارمریمان. اینها بعکس آنکه در قرآن است، «اشدّاء» بودند بر خود مردم. خدا میفرماید که مؤمنین «اشدّاء» ند بر کفّار، اینها اشدّاء بودند بر خودیها و آن اشخاصی که در مملکت خودشان بود [ند]، بر مسلمین.
رئوف بودن ارتش با مردم و کوبنده در مقابل اجانب
من باز این ناراحتی که برایم پیدا شد، در ملاقاتی که محمدرضا با یکی از رئیس جمهورهای امریکا بود - گمان میکنم جانسون بود - من آن تلخی در ذائقهام باز مثل اینکه هست، که میدیدم این آدمی که وقتی در ایران است با مردم آنطور رفتار میکند، آنطور سرکوب میکند مردم را، آنجا جلوی میز آن رئیس جمهور ایستاده بود و او عینکش را برداشته بود به او نگاه نمیکرد. از این طرف، نگاه میکرد و این مثل یک