- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
است و آن اسلام است. همه ملت ما اسلام را میخواهند. مقصد آنها هم یک مقصد ضد اسلامی است. اسلام و ضد اسلام نمیشود با هم تفاهم کنند.
قابل اصلاح نبودن سران رژیم بعث
بله، اسلام اجازه داده به اینکه یک کسی اگر مسلمان شد و به آداب اسلامیاش رفتار کرد، و فهمیدید که مسلمان است و اینها، او را قبول کنید از آن. ایشان - خودش را - دست بردارد از این کارها، و از مملکت عراق هم دست بردارد و بشود یک نفر مثل افراد عادی، و توبه کند و بگوید من مسلمان شدم حالا الِاسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ (1) و اما خدا همچو قلبهای اینها را - در آن - مُهر زده است و سیاه کرده است به واسطه اعمال خودشان، که اینها دیگر قابل اصلاح نیستند. هیچ قابل نیستند. اینها دیگر نمیتوانند اصلاً توبه کنند.
اینها کارهای خودشان را، یعنی آدمکشی را، آنطور جنایت را ایشان تبریک گفته، به اینهایی که جنایتها را کردند، این اصلاً قابل اصلاح نیست. و ما هم حق نداریم اصلاح کنیم. فرضاً من بخواهم، فرض کنید شهوت نفسانیم اقتضا کند، اما تکلیف الهی را چه بکنیم؟ ما مکلف هستیم، ما همان طوری که با محمدرضا نمیتوانستیم اصلاح بکنیم، جواب نداشتیم از اینهایی که شصت هزار جمعیت از آنها مرده است و کشته شده و شهید شده، اگر آن پیرمرد ...، من بعضی وقتها به کسانی که خیرخواهی میکردند، میگفتم خوب، من جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمدرضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و - عرض میکنم - همه تشریفات و همه تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو سر ما نزند. من میگفتم، من جواب این پیرزنی که آمده میپرسد از من که تو چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی میخوانی؟ الآن هم همان حرف است. ماها چکارهایم که برویم بنشینیم با اینها صلح کنیم. این دنیایی که هی فریاد میزنند به اینکه
قابل اصلاح نبودن سران رژیم بعث
بله، اسلام اجازه داده به اینکه یک کسی اگر مسلمان شد و به آداب اسلامیاش رفتار کرد، و فهمیدید که مسلمان است و اینها، او را قبول کنید از آن. ایشان - خودش را - دست بردارد از این کارها، و از مملکت عراق هم دست بردارد و بشود یک نفر مثل افراد عادی، و توبه کند و بگوید من مسلمان شدم حالا الِاسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ (1) و اما خدا همچو قلبهای اینها را - در آن - مُهر زده است و سیاه کرده است به واسطه اعمال خودشان، که اینها دیگر قابل اصلاح نیستند. هیچ قابل نیستند. اینها دیگر نمیتوانند اصلاً توبه کنند.
اینها کارهای خودشان را، یعنی آدمکشی را، آنطور جنایت را ایشان تبریک گفته، به اینهایی که جنایتها را کردند، این اصلاً قابل اصلاح نیست. و ما هم حق نداریم اصلاح کنیم. فرضاً من بخواهم، فرض کنید شهوت نفسانیم اقتضا کند، اما تکلیف الهی را چه بکنیم؟ ما مکلف هستیم، ما همان طوری که با محمدرضا نمیتوانستیم اصلاح بکنیم، جواب نداشتیم از اینهایی که شصت هزار جمعیت از آنها مرده است و کشته شده و شهید شده، اگر آن پیرمرد ...، من بعضی وقتها به کسانی که خیرخواهی میکردند، میگفتم خوب، من جواب این پیرزنی که جوانش را از دست داده، چه بگویم؟ ما بیاییم آقای محمدرضا را با او مصالحه کنیم به اینکه او حکومت نکند، سلطنت بکند!! معنی سلطنت این است که ایشان آن بالاها بنشینند و ما اعلیحضرت آریامهرش را بگوییم و - عرض میکنم - همه تشریفات و همه تجلیلات را از او بکنیم، منتها او دیگر تو سر ما نزند. من میگفتم، من جواب این پیرزنی که آمده میپرسد از من که تو چکاره بودی که جوان من از دستم رفت، تو او را اعلیحضرت همایونی میخوانی؟ الآن هم همان حرف است. ماها چکارهایم که برویم بنشینیم با اینها صلح کنیم. این دنیایی که هی فریاد میزنند به اینکه