- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
بیدار بشوید! چرا اینقدر خوابید؟ ای سران، چرا اینقدر خوابید؟ چرا چشمهایتان را باز نمیکنید؟ هر که، هر جا صحبت میکند، به ضد هم صحبت میکند. هر جا مینویسد به ضد هم مینویسد. باید بیدار بشویم ما. اگر - خدای نخواسته - جدا کردند روحانی را از ملت، جدا کردند ارتشی را از ملت و هر کدام را علی حدّه کردند و آنطورها که میخواهند انجام بدهند کردند، ارتش را منحلش بکنند به واسطه یک تبلیغاتی، روحانی را کنار بزنند و منزوی کنند به واسطه یک تبلیغاتی، اگر یک همچو کاری بکنند، دیگر نه بازاری از او کاری میآید که انجام بدهد و نه دانشگاهی. تا شما با هم مجتمع هستید، تا با هم هستید، میتوانید کار بکنید.
یکی از مَثَلهای دیگری که در بین مردم هست، باید عرض بکنم. یک کسی که میخواست، یک پدری که میخواست بمیرد، چند تا پسر داشت. هفت - هشت تا پسر داشت. خواستشان، یک چوبهایی هم تهیه کرده بود. یکی از این چوبها را داد، گفت: این را بشکن، شکستش. دوتا را گذاشت پهلو [ی] هم، گفت: اینها را هم بشکن، شکستش.
بعد، آن هفت - هشت تایی که به عدد بچههایش بود پهلو [ی] هم گذاشت. گفت: اینها را بشکن. هرچه زور زد، نشکست. گفت شما عددتان به عدد این چوبهاست. اگر یکی یکی باشید، شکسته میشوید. اگر دوتایتان یک طرف و چهارتایتان یک طرف باشد، شکسته میشوید. اگر همهتان با هم باشید، مثل این چوبها، که همه با هم باشند، هیچ کسی نمیتواند بشکند شما را.
اگر روحانی تنها باشد میشکنندش، اگر ارتشی تنها باشد میشکنندش، اگر مردم تنها باشند میشکنندشان؛ آن که آسیب بردار نیست آن است که همه قوا با هم باشند. حرفش را میزنند، عملش برخلافش است. هر کدام صحبت میکنند؛ از اتحاد صحبت میکنند، لکن در عمل، این عمل را انجام نمیدهند. چه شده شما را؟! پیروز شدید؟ شمایی که الآن لشکر کفر بهتان حمله کرده، شمایی که الآن در سوسنگرد آن بساط را دارید، در آبادان آن بساط را دارید، در اهواز آن بساط را دارید، نباید به خودتان بیایید که دیگر توی روزنامهتان این غلطها را نکنند؟! روزنامهها میخواهند که من یکوقت صدایم
یکی از مَثَلهای دیگری که در بین مردم هست، باید عرض بکنم. یک کسی که میخواست، یک پدری که میخواست بمیرد، چند تا پسر داشت. هفت - هشت تا پسر داشت. خواستشان، یک چوبهایی هم تهیه کرده بود. یکی از این چوبها را داد، گفت: این را بشکن، شکستش. دوتا را گذاشت پهلو [ی] هم، گفت: اینها را هم بشکن، شکستش.
بعد، آن هفت - هشت تایی که به عدد بچههایش بود پهلو [ی] هم گذاشت. گفت: اینها را بشکن. هرچه زور زد، نشکست. گفت شما عددتان به عدد این چوبهاست. اگر یکی یکی باشید، شکسته میشوید. اگر دوتایتان یک طرف و چهارتایتان یک طرف باشد، شکسته میشوید. اگر همهتان با هم باشید، مثل این چوبها، که همه با هم باشند، هیچ کسی نمیتواند بشکند شما را.
اگر روحانی تنها باشد میشکنندش، اگر ارتشی تنها باشد میشکنندش، اگر مردم تنها باشند میشکنندشان؛ آن که آسیب بردار نیست آن است که همه قوا با هم باشند. حرفش را میزنند، عملش برخلافش است. هر کدام صحبت میکنند؛ از اتحاد صحبت میکنند، لکن در عمل، این عمل را انجام نمیدهند. چه شده شما را؟! پیروز شدید؟ شمایی که الآن لشکر کفر بهتان حمله کرده، شمایی که الآن در سوسنگرد آن بساط را دارید، در آبادان آن بساط را دارید، در اهواز آن بساط را دارید، نباید به خودتان بیایید که دیگر توی روزنامهتان این غلطها را نکنند؟! روزنامهها میخواهند که من یکوقت صدایم