- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
مطلب را که اینها چنانچه طبیب متخصصی راجع به یک همچو امری هم داشتند. خوب، دیگر لازم نبود از خارج بیاید. در داخل هم، بی اعتبار کردن اطبا و دکترهای ما بود.
انسان اینطور میفهمد که این یک مسئله اتفاقی نبود که این آدم از باب اینکه به این وابستهاش علاقه داشت میخواست که از خارج بیاورد. این یک مسئله برنامه ریزی شدهای بود که شخصیت را بگیرند از این کشور. اگر میخواستید شما یک زمینی را، یک خیابانی را اسفالت کنید، یک جادهای را اسفالت کنید، دستشان را دراز میکردند پیش خارج که از خارج بیایند، متخصصین بیایند این کار را بکنند. این نه از باب اینکه اینجا نبود. از باب اینکه میخواستند اینجا را اصلش نادیده بگیرند. اصلش ممکلت خودشان را بگویند ما هیچ کارهایم و اصلاً ما چیزی نیستیم. باید ما همه چیزمان از خارج باشد، حتی آسفالت مثلاً یک جادهای. آن خرجهای فوق العاده را میکردند، و آن خرجش خیلی مهم نیست، آن القای این مطلب در ذهن عامه مردم که ما در یک همچو امور کوچک هم احتیاج به متخصص خارجی داریم، این مهم بود. و این روی برنامه بود. آنها میخواستند که اصلش همه مغزهایی که در ایران هست وابسته باشد؛ یعنی خود اطبا هم شخصیت خودشان را گم کنند، و به جای اینکه خودشان شخصیت داشته باشند، احاله کنند یک چیزهایی را به خارج، خوف اینکه ما نمیتوانیم.
محاصره اقتصادی؛ فرصتی برای خودکفایی
شما دیدید در این جنگ تحمیلی که پیش آمد و محاصره اقتصادی ما شدیم، خود ایرانیها خود ارتشیها این قطعات را درست کردند. اگر قبل از این بود، یکی از آن قطعات را نمیتوانستند درست کنند؛ از باب اینکه شخصیتشان را گم کرده بودند، میگفتند باید متخصص بیاید.
من اعتقادم است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده سال، پانزده سال واقع بشویم شخصیت خودمان را پیدا میکنیم؛ یعنی همه مغزهایی که راکد بودند در آن وقت و نمیتوانستند فعالیت بکنند به فعالیت میافتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک
انسان اینطور میفهمد که این یک مسئله اتفاقی نبود که این آدم از باب اینکه به این وابستهاش علاقه داشت میخواست که از خارج بیاورد. این یک مسئله برنامه ریزی شدهای بود که شخصیت را بگیرند از این کشور. اگر میخواستید شما یک زمینی را، یک خیابانی را اسفالت کنید، یک جادهای را اسفالت کنید، دستشان را دراز میکردند پیش خارج که از خارج بیایند، متخصصین بیایند این کار را بکنند. این نه از باب اینکه اینجا نبود. از باب اینکه میخواستند اینجا را اصلش نادیده بگیرند. اصلش ممکلت خودشان را بگویند ما هیچ کارهایم و اصلاً ما چیزی نیستیم. باید ما همه چیزمان از خارج باشد، حتی آسفالت مثلاً یک جادهای. آن خرجهای فوق العاده را میکردند، و آن خرجش خیلی مهم نیست، آن القای این مطلب در ذهن عامه مردم که ما در یک همچو امور کوچک هم احتیاج به متخصص خارجی داریم، این مهم بود. و این روی برنامه بود. آنها میخواستند که اصلش همه مغزهایی که در ایران هست وابسته باشد؛ یعنی خود اطبا هم شخصیت خودشان را گم کنند، و به جای اینکه خودشان شخصیت داشته باشند، احاله کنند یک چیزهایی را به خارج، خوف اینکه ما نمیتوانیم.
محاصره اقتصادی؛ فرصتی برای خودکفایی
شما دیدید در این جنگ تحمیلی که پیش آمد و محاصره اقتصادی ما شدیم، خود ایرانیها خود ارتشیها این قطعات را درست کردند. اگر قبل از این بود، یکی از آن قطعات را نمیتوانستند درست کنند؛ از باب اینکه شخصیتشان را گم کرده بودند، میگفتند باید متخصص بیاید.
من اعتقادم است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده سال، پانزده سال واقع بشویم شخصیت خودمان را پیدا میکنیم؛ یعنی همه مغزهایی که راکد بودند در آن وقت و نمیتوانستند فعالیت بکنند به فعالیت میافتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک