- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
وقت بدهد تا حکومت آنجا را به او بدهد! دیگر آنجا تیول او است. دیگر هرچه مردم شکایت کنند و هرچه او ظلم بکند اصلاً سران کشور ترتیب اثر نمیدادند، این وضع بود.
حالا این یک مقدارش است. چیزها بود که من نمیتوانم همه مسائلی را که خود من مشاهده کردهام برای شما حالا بگویم. اما حالا چه جوری است؟ حالا نه آن وضع هست که ژاندارمش بخواهد سرگردنهها برود دزدی کند، نه آن وضع هست که پاسدارش و پاسبانش بخواهد مردم را - مثلاً - در کلانتریها وقتی مردم بروند بترسند از اینکه برویم آیا چه خواهد شد و نه ارتش این طوری است و نه هیچ کدام، نه حکومتش این طوری است. امروز هیأت دولت که آمده بودند اینجا من دیدم، آقای رجایی نخست وزیر است، توی اینها اصلاً - اینها جلو نشسته بودند، آن هم آنجا آن کنار - کوچکتر از اینها هم بود؛ جثهاش هم کوچکتر است. گفتم به ایشان که شما یاد بیاورید آن نخست وزیرها و هیأت دولت آن وقت را، یک مأمور حکومت یک شهر وضعش یک وضعی بود که شبیه نخست وزیر آن وقت بود. یک فرمانفرمایی در آن وقت بود و وضع حرکتش، جلویش باید چند نفر آدم باشد، عقبش چند نفر آدم باشد، در اطراف منزلش چه جور باشد. همین بساطهای عجیب و غریب بود که من مُشاهِد بودم.
اتحاد نیروها در مقابل شیطنتهای داخلی و خارجی
در هر صورت، این مسائل حل شد الحمدللَّه در اینجا. الآن ملت است و ارتش است و ژاندارمری است و پاسدار است و پاسبان است و رئیس جمهور است و همه مخلوطاند به هم و همه با هم هستند. این با همی را باید حفظ کنید شما. پاسدارها شما را مقابل خودشان قرار ندهند؛ شما هم خودتان را مقابل آنها قرار ندهید. شما همه با هم برادر هستید. چرا برادرها با هم نباشند و مقابل هم بایستند؛ دولت با - مثلاً فرض کنید - شما، شما با دولت. همه، اجزای یک خانواده الآن هستید، این خانواده را باید حفظ کنید. در یک خانواده آن اشخاصی که مدیر آن خانواده هستند اگر با هم اختلاف داشته باشند این خانه را نمیشود اداره کرد، چه برسد به یک کشوری که به این طول و عرض است و با این همه
حالا این یک مقدارش است. چیزها بود که من نمیتوانم همه مسائلی را که خود من مشاهده کردهام برای شما حالا بگویم. اما حالا چه جوری است؟ حالا نه آن وضع هست که ژاندارمش بخواهد سرگردنهها برود دزدی کند، نه آن وضع هست که پاسدارش و پاسبانش بخواهد مردم را - مثلاً - در کلانتریها وقتی مردم بروند بترسند از اینکه برویم آیا چه خواهد شد و نه ارتش این طوری است و نه هیچ کدام، نه حکومتش این طوری است. امروز هیأت دولت که آمده بودند اینجا من دیدم، آقای رجایی نخست وزیر است، توی اینها اصلاً - اینها جلو نشسته بودند، آن هم آنجا آن کنار - کوچکتر از اینها هم بود؛ جثهاش هم کوچکتر است. گفتم به ایشان که شما یاد بیاورید آن نخست وزیرها و هیأت دولت آن وقت را، یک مأمور حکومت یک شهر وضعش یک وضعی بود که شبیه نخست وزیر آن وقت بود. یک فرمانفرمایی در آن وقت بود و وضع حرکتش، جلویش باید چند نفر آدم باشد، عقبش چند نفر آدم باشد، در اطراف منزلش چه جور باشد. همین بساطهای عجیب و غریب بود که من مُشاهِد بودم.
اتحاد نیروها در مقابل شیطنتهای داخلی و خارجی
در هر صورت، این مسائل حل شد الحمدللَّه در اینجا. الآن ملت است و ارتش است و ژاندارمری است و پاسدار است و پاسبان است و رئیس جمهور است و همه مخلوطاند به هم و همه با هم هستند. این با همی را باید حفظ کنید شما. پاسدارها شما را مقابل خودشان قرار ندهند؛ شما هم خودتان را مقابل آنها قرار ندهید. شما همه با هم برادر هستید. چرا برادرها با هم نباشند و مقابل هم بایستند؛ دولت با - مثلاً فرض کنید - شما، شما با دولت. همه، اجزای یک خانواده الآن هستید، این خانواده را باید حفظ کنید. در یک خانواده آن اشخاصی که مدیر آن خانواده هستند اگر با هم اختلاف داشته باشند این خانه را نمیشود اداره کرد، چه برسد به یک کشوری که به این طول و عرض است و با این همه