- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
رضاخان به تهران و کودتای رضاخان یک امر عادی نبود که مِن باب اتفاق یک نفر آدم - مثلاً - عامی لشکری بیاید و کودتا کند و دنبالش هم آنطور اعمال باشد و دنبالش هم آنطور اعمال. ابتدا این را آوردند و کلمه به کلمه آنطور که انسان حدس میزند، به او برنامه دادند و راه نشان دادند. ابتدا با ظاهر مقدسی و علاقه به اسلام، علاقه به روضه حضرت سیدالشهدا اینطور علاقهها را به او نشان دادند و او هم خوب عمل میکرد. من در روضهای که گمان میکنم که مال ارتش بود، در جوانی، در اوایل جوانی، در روضه آنها رفتهام و دسته جاتی که از ارتشیها نوحه خوانی میکردند و سینه زنی میکردند، دیدم.
این ابتدائاً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی، آوردندش در کشور ما، با قلدری، آنهایی که مراکز قدرت بودند؛ کنار گذاشت و عشایر و کسانی [را] که قدرتی در ایران داشتند؛ آنها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از اینکه یک قدری استقرار پیدا کرد پایش، شروع کرد به آن نقشه دوم.
نقشه دوم این بود که اسلام را هرچه میتواند، از آن قیچی کند. به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هریکیشان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و میتوانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمیکردند.
یکی از دوستان من - خدا رحمتش کند - گفت: من اراک بودم، میخواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار دادهایم با خودمان - آن شوفر گفت - که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! اینطور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضاخان میخواست این کار را بکند، این نقشهای بود که روحانی از باب اینکه میتوانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیهای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند میشد و یک قیامی میکردند، آن را خفه میکردند. از
این ابتدائاً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی، آوردندش در کشور ما، با قلدری، آنهایی که مراکز قدرت بودند؛ کنار گذاشت و عشایر و کسانی [را] که قدرتی در ایران داشتند؛ آنها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از اینکه یک قدری استقرار پیدا کرد پایش، شروع کرد به آن نقشه دوم.
نقشه دوم این بود که اسلام را هرچه میتواند، از آن قیچی کند. به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هریکیشان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و میتوانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمیکردند.
یکی از دوستان من - خدا رحمتش کند - گفت: من اراک بودم، میخواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار دادهایم با خودمان - آن شوفر گفت - که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! اینطور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضاخان میخواست این کار را بکند، این نقشهای بود که روحانی از باب اینکه میتوانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیهای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند میشد و یک قیامی میکردند، آن را خفه میکردند. از