- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را؛ مثل مرحوم آقازاده (1) که آن وقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند. مرحوم آقا میریونس (2) که آن وقت در مشهد بودند و عده زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان میبردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آنقدر قدرت داشت، اینقدر او را تحت سلطه آوردند. و این یک مسئلهای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسئله اساسی بود که باید آخوند نباشد. زور، دنبالش تبلیغات دامنهدار، اشعار اشخاصی که منحرف بودند و هکذا.
برنامه برای جدایی روحانیت از سیاست
و یک نقشه دیگری که قبلاً هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعهاش دادند - که ما همه اهل علم، الّا البته یک نادری، باورشان آمده بود که باید اینجور باشد - و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسی که تشکیل میشود و اهل علم در آنجا میخواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمهای گفته میشد، میگفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد. اگر یک ملّایی دخالت میکرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود و میخواست یک وقت با دولتی - مثلاً - طرف بشود، سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خودشان جدا میدانستند. وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و مسجد هم اگر میرود منبر، مسئله بگوید واخلاق بگوید، یک کلمه راجع به گرفتاریهای جامعه نباید بگوید؛ یعنی، خودشان اینطور تربیت شده بودند و تبلیغات اینطور در مغزهای آنها اثر کرده بود. گاهی هم در مجلس فاتحهای، رفت و آمد و دید و بازدید، و این جمعیتی که
برنامه برای جدایی روحانیت از سیاست
و یک نقشه دیگری که قبلاً هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعهاش دادند - که ما همه اهل علم، الّا البته یک نادری، باورشان آمده بود که باید اینجور باشد - و او اینکه معممین را از سیاست جدا کنند؛ مجالسی که تشکیل میشود و اهل علم در آنجا میخواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آنقدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آنها باور کرده بودند و اگر یک کلمهای گفته میشد، میگفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد. اگر یک ملّایی دخالت میکرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود و میخواست یک وقت با دولتی - مثلاً - طرف بشود، سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خودشان جدا میدانستند. وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و مسجد هم اگر میرود منبر، مسئله بگوید واخلاق بگوید، یک کلمه راجع به گرفتاریهای جامعه نباید بگوید؛ یعنی، خودشان اینطور تربیت شده بودند و تبلیغات اینطور در مغزهای آنها اثر کرده بود. گاهی هم در مجلس فاتحهای، رفت و آمد و دید و بازدید، و این جمعیتی که