- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
عدهایشان را هم میشناسم -، رویهمرفته من عرض میکنم که یک هیئتهای موفقی بودند و خدمتهای خوبی و بزرگی کردند. و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به آنها اجر عنایت کند و آنها را موفق کند به اینکه باز خدمت کنند به این جمهوری.
قبول مسئولیت برای خدمت نه کسب قدرت
باید افراد متوجه این معنا باشند، کسانی که واقعاً دلشان برای اسلام میتپد و برای کشورشان، متوجه این باشند که پست، میزان نیست، مقام میزان نیست، مقام ریاست جمهوری، این میزان نیست. مقام نخست وزیری یا رئیس دولت بودن یا رئیس مجلس بودن، اینها چیزی نیستند، این مقامات تمام میشود؛ آنی که هست خدمت است. آدم متعهد در هرجا باشد، اگر دید خدمتش خوب است آن جا، بیشتر دلگرم است. ممکن است که یک نفر؛ مثلاً، فرض کنید که نخست وزیر بوده است، لکن اگر این نخست وزیر ببیند که در یک جایی کار بهتر میکند، آدم متعهدی است میرود آن جا. یک نفر در دادستانی مقام داشته است، وقتی دید که یک کسی از خودش بهتر میتواند کار کند برود آنجا، برایش فرق نکند؛ یعنی، هدفش این باشد که خدمت بکند، نه هدفش این باشد که مقام داشته باشد. انسان هم خودش میتواند خودش را بشناسد، هیچ کس بهتر از خود انسان، البته بسیاری از اوقات هم انسان از خودش هم غفلت میکند، اما بسیاری از اوقات هم هست که انسان خودش درک میکند که چی دارد میکند و در دلش چی میگذرد؛ ماها نمیدانیم، اما خدا میداند. انسان میفهمد که اگر انتقاد بکند، آیا این انتقاد سازنده است یا انتقام است. خودش میفهمد - یعنی، غالباً میفهمد - خودش میفهمد که این که در این پست هست، پست را دوست دارد یا خدمت را دوست دارد. این چون خدمتگزار است، دلبسته به این پست هست، یا خیر؛ دلبسته به این پست است، خدمتگزاری پیشش خیلی مهم نیست.
خوب، ادعاش را میکند، و میکند هم خدمت، عمده آن جهت است که انسان واقعاً بداند که یک روزی جواب باید بدهد. هیچ، هیچ شبهه در این نیست که ما یک روزی
قبول مسئولیت برای خدمت نه کسب قدرت
باید افراد متوجه این معنا باشند، کسانی که واقعاً دلشان برای اسلام میتپد و برای کشورشان، متوجه این باشند که پست، میزان نیست، مقام میزان نیست، مقام ریاست جمهوری، این میزان نیست. مقام نخست وزیری یا رئیس دولت بودن یا رئیس مجلس بودن، اینها چیزی نیستند، این مقامات تمام میشود؛ آنی که هست خدمت است. آدم متعهد در هرجا باشد، اگر دید خدمتش خوب است آن جا، بیشتر دلگرم است. ممکن است که یک نفر؛ مثلاً، فرض کنید که نخست وزیر بوده است، لکن اگر این نخست وزیر ببیند که در یک جایی کار بهتر میکند، آدم متعهدی است میرود آن جا. یک نفر در دادستانی مقام داشته است، وقتی دید که یک کسی از خودش بهتر میتواند کار کند برود آنجا، برایش فرق نکند؛ یعنی، هدفش این باشد که خدمت بکند، نه هدفش این باشد که مقام داشته باشد. انسان هم خودش میتواند خودش را بشناسد، هیچ کس بهتر از خود انسان، البته بسیاری از اوقات هم انسان از خودش هم غفلت میکند، اما بسیاری از اوقات هم هست که انسان خودش درک میکند که چی دارد میکند و در دلش چی میگذرد؛ ماها نمیدانیم، اما خدا میداند. انسان میفهمد که اگر انتقاد بکند، آیا این انتقاد سازنده است یا انتقام است. خودش میفهمد - یعنی، غالباً میفهمد - خودش میفهمد که این که در این پست هست، پست را دوست دارد یا خدمت را دوست دارد. این چون خدمتگزار است، دلبسته به این پست هست، یا خیر؛ دلبسته به این پست است، خدمتگزاری پیشش خیلی مهم نیست.
خوب، ادعاش را میکند، و میکند هم خدمت، عمده آن جهت است که انسان واقعاً بداند که یک روزی جواب باید بدهد. هیچ، هیچ شبهه در این نیست که ما یک روزی