- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
آنجا خانه درست کردهاند. چه خانهای! یا با حصیر یا با گِل. یک چیزی درست کردهاند که این بچههای بیچاره شان در آنجا زندگی بکنند. نه آب دارند، نه ... تهران را دارم میگویم، نه دورافتادهها؛ تهران این جور است. شما وقتی وارد تهران بشوید میبینید که پر از اتومبیل است و اینها و کذا و کذا؛ نرفته اید آن طرف تهران را ببینید چه خبر است. آب برای خوردن ندارند اینها. باید کوزههایشان را بیاورند از آن پلهها بروند بالا، گفتم صد تا پله، چقدر، از آنها بروند بالا و برسند به یکی از اینهایی که حالا آب در آن گذاشتهاند، کوزه شان را از آنجا آب کنند؛ دوباره از این پله این زن بیچاره در زمستان سرد باید اینطوری بیاید تا آب پیدا کند برای بچههایش. فقرشان چیست؟ بعضی از آنهایی که از آنجا بیرونشان کرده بودند - یک خانهای بوده مال یکی از آنها بوده، یک اتاقش هم مال چند نفر بوده- آمده بودند توی پامنار؛ آنجا توی وسط خیابان؛ آنجا خودش و زن و بچهاش آنجا در وسط خیابان. این کسی است که - آدم وثیقی (1) که امام جماعت پامنار است برای من آمد گفت که - اینها بیچارهها [را] از آن گودال [بیرون کرده] آن گودال را هم از او گرفته بودند. حالا آمده توی پامنار، توی اینجا هم نشسته، توی خیابان همین طوری با بچههایش بیچاره نشسته، که مردم آنجا جمع شدند یک چیزی بَدْواً (2) برایش درست کردند. این مملکت «مترقی» است که مرکز شهر، مرکز مملکت - که تهران باشد، مرکز مملکت - اینطوری است! در خود روزنامهها بود که در فلان جا - حالا من یادم نیست کجا را نوشته بود، یک جایی را نوشته بود - نوشته بود که اینها از بیآبی - طرف شوشتر و آنجاهاست این مسئله ظاهراً- صبح که پا میشوند این بچهها به واسطه تراخمْ چشمشان به هم است و باز نمیشود. با بَول صورت اینها را، چشم اینها [را شستشو] میکنند! این وضع مملکت ماست! این مملکت مترقی است! با بَول! اینها آب ندارند اینقدر که دستشان را بزنند، چشم بچه شان را ... اگر هم یک قدری آب داشتند میخواهند بخورند. در روزنامه نوشته بود که با بَول اینها چشم بچههای خودشان