- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
استالین؛ با گاو مخصوصش!
بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران - از تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا، هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشه ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران - و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان میگویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم تودهای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» میگفتند، برادر بود؛ همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش میآوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین نشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و تودههای مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان با یک گاو خاصی که عرض میکنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی او بود.
گدایی سربازان اشغالگر شوروی در جنگ دوم
و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران میرفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم و همه با هم مثل هم میمانیم! اینها میآمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آنقدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن! برای یک سیگار گدایی میکرد! او (1) وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!
بله، آن وقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران - از تقریباً آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند، و مال انگلستان و هم مال امریکا، هم آن طرفها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشه ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران - و ما دیدیم، من خودم دیدم، و یک مطلب هم آن وقت معروفِ معروف شد؛ اما آن مطلبی که معروف شد: آن وقتی که متفقین آمدند؛ یعنی رؤسای متفقین «استالین و روزولت و چرچیل» اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان میگویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم تودهای بود، آن با مردم چطور بود، به او «قارداش» میگفتند، برادر بود؛ همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران، باید حتی گاو شیرده برایش میآوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد! این آقای کرملین نشین که قارداشش عبارت از این ارتشش و تودههای مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آن وقت معروف بود در اینکه ایشان با یک گاو خاصی که عرض میکنم، همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد، مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران! این زندگی اشرافی او بود.
گدایی سربازان اشغالگر شوروی در جنگ دوم
و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران میرفتیم به مشهد با اتوبوس، برخوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند، که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادریم و همه با هم مثل هم میمانیم! اینها میآمدند برای گدایی سیگار یا چیز دیگر؛ وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت آن سیگار را، و آنقدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن! برای یک سیگار گدایی میکرد! او (1) وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا؛ گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!