- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
پیغمبری که با مردم دیگر وقتی مینشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و - عرض میکنم که - اصحاب کدامند و خود پیغمبر کدام است. پیغمبری که با مردم همان جور مینشست و با هم همان طور جلسه میکردند، و همان طور جلسه شان جلسه بندهها و فقرا بود، و زندگیاش زندگی فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمیکرد، مثل یکی از فقرا زندگی میکرد و با مردم وقتی که معاشرت میکرد، وقتی که اعلام میکرد و اعلام کرد به اینکه هرکس حقی دارد به من بگوید، یکی پیدا نشد- غیر یک نفر آدمی که اشتباه گفت برای یک غرضی - که بگوید تو دهشاهی از ما برداشتی، که بگوید یک ظلمی تو به من کردی. این آخر عمر فرمود هر که حقی دارد به من بگوید. هیچ کس پیدا نشد که بگوید تو به ما یک ظلمی کردی، یک بدی گفتی - عرض میکنم که - به این ملت یک - نعوذبالله - خیانتی کردی. فقط یکی در بین اینها پاشد گفت شما یک شلاق به من زدی! گفت به او بیا عوض آن را [بزن]؛ گفت به اینجای من - گفت - بیا عوض آن را بزن. گفت نه، برهنه بودم. برهنه [شد]. بعد رفت بوسید آنجا را؛ گفت که من این را گفتم که اینجا را ببوسم. یعنی دروغ گفتم؛ نه، نکرده بودی. شما در حکومتهای دنیا یک همچو حاکمی پیدا کنید. ما یک همچو حاکم، دنبال یک همچو حاکم میگردیم. البته نمیتوانیم پیدا کنیم این جور اما دنبال این میگردیم که لااقل به بعض احکام این حاکم عمل بکند؛ خیانت نکند به این ملت، نخورد مال این ملت را، برندارد مال این ملت را ببرد به امریکا و به سایر ممالک، و ویلا برای خودش و بچههایش و طایفهاش درست بکند!
پیغمبر وقتی که از دنیا رفت هیچ چیز نداشت. این هم آن حاکم دوم که دیگر توسعه حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقریباً. آن هم آن حاکم که زندگیاش - یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی (زن و شوهر) میخوابیدند، که حضرت امیر باشد و فاطمه زهرا - سلام الله علیها - و روزها علف شترش راروی آن میریختند که علف بخورد آن. این بارگاه، تخت و بارگاه اعلیحضرت سلطان! کار میکرد، مثل سایر عملهها کار میکرد! نداشت این جایی را ... نداشت. نه کار میکرد که
پیغمبر وقتی که از دنیا رفت هیچ چیز نداشت. این هم آن حاکم دوم که دیگر توسعه حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود تقریباً. آن هم آن حاکم که زندگیاش - یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی (زن و شوهر) میخوابیدند، که حضرت امیر باشد و فاطمه زهرا - سلام الله علیها - و روزها علف شترش راروی آن میریختند که علف بخورد آن. این بارگاه، تخت و بارگاه اعلیحضرت سلطان! کار میکرد، مثل سایر عملهها کار میکرد! نداشت این جایی را ... نداشت. نه کار میکرد که