- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
صورت سازی است.
اعلامیه حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسئله حرف است. اصلاً در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بی مبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است.
حفظ حقوق بشر
حکومتی میتواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ میکند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد؛ و خودش را مسئولْ پیش یک قدرت بزرگ بداند. آن اشخاصی که خودشان را مسئول نمیدانند پیش یک قدرتی، قائل نیستند. به یک قدرت بزرگی توجه ندارند، به یک قدرت عظیمی، به یک مسئولیت واقعی. اینها هر چه ادعا بکنند که ما بشردوست هستیم و ما میخواهیم حقوق بشر حفظ بشود و ما میخواهیم، ادعاست؛ هیچ واقعیت ندارد. تا آن نقطه اصلی که نقطه اتکاست، خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج میکند، به تباهی میکشد. طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند؛ طبعی است. اگر سر خود باشد متعدی است؛ آنی که انسان را به راه میآورد و کنترل میکند و راهش را معین میکند، آن دیانت است که میتواند کنترل کند. آن اعتقاد به یک مبدأ و یک معاد است که میتواند انسان را باز دارد از اینکه در خلوت هم که هیچ کس نباشد خلاف نکند. اینهمه حرفها که شرافت یک شخصی اقتضای کذا میکند، انساندوستی یک شخصی اقتضای کذا میکند، اینها حرفهایی است که ما باورمان نمیآید که این انساندوستها و این شرافتمندها یک همچو مردمی باشند. همین انساندوستها هستند که میآید در ایران با آن کشته جمعه سیاه. این انساندوستی که یک میلیارد جمعیت زیردستش است (1) و میگوید من انساندوستم و کمونیستم و کذا، میآید ایران ازروی این کشتههای ما با هلیکوپتر رد میشود و
اعلامیه حقوق بشر هم مثل اعطای آزادی شاه است به مردم! فضای باز سیاسی و آزاد است! مسئله حرف است. اصلاً در دنیا این حرفها از اشخاصی است که یک مبادی ندارد اعتقاداتشان، بی مبدأ است؛ یعنی جز مبدأ مادی فکری ندارد تمام این حرفها، همهاش بیربط است.
حفظ حقوق بشر
حکومتی میتواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ میکند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد؛ و خودش را مسئولْ پیش یک قدرت بزرگ بداند. آن اشخاصی که خودشان را مسئول نمیدانند پیش یک قدرتی، قائل نیستند. به یک قدرت بزرگی توجه ندارند، به یک قدرت عظیمی، به یک مسئولیت واقعی. اینها هر چه ادعا بکنند که ما بشردوست هستیم و ما میخواهیم حقوق بشر حفظ بشود و ما میخواهیم، ادعاست؛ هیچ واقعیت ندارد. تا آن نقطه اصلی که نقطه اتکاست، خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج میکند، به تباهی میکشد. طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند؛ طبعی است. اگر سر خود باشد متعدی است؛ آنی که انسان را به راه میآورد و کنترل میکند و راهش را معین میکند، آن دیانت است که میتواند کنترل کند. آن اعتقاد به یک مبدأ و یک معاد است که میتواند انسان را باز دارد از اینکه در خلوت هم که هیچ کس نباشد خلاف نکند. اینهمه حرفها که شرافت یک شخصی اقتضای کذا میکند، انساندوستی یک شخصی اقتضای کذا میکند، اینها حرفهایی است که ما باورمان نمیآید که این انساندوستها و این شرافتمندها یک همچو مردمی باشند. همین انساندوستها هستند که میآید در ایران با آن کشته جمعه سیاه. این انساندوستی که یک میلیارد جمعیت زیردستش است (1) و میگوید من انساندوستم و کمونیستم و کذا، میآید ایران ازروی این کشتههای ما با هلیکوپتر رد میشود و