- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
میگوییم که آن کسی که به مملکت ما خیانت اصلی را کرده، امریکاست. الآن ما سر و کارمان با امریکاست؛ اینهای دیگر شاخ و برگش هستند. شاه یکی از شاخههای امریکا است. این نوکر است؛ نوکر است؛ المأمورُ معذور. تو سرش میزنند، باید بکند. ما میگوییم امریکا هم باید برود که اصل است. این شاخهها هم که هرزه خورند و هرزه بَرَند و مال مردم خورند و خیانتکارند، اینها هم باید بروند. مملکت مال خودمان است، و ما خودمان میخواهیم ادارهاش کنیم. امریکا چه کار دارد که شما نمیتوانید به رشد برسانید؛ خیلی مضحک است این!
کارتر، استاد اعظم شاه
همین امروز برای من یک روزنامهای را آورده بودند؛ دیروز هم بود که آقای کارتر در نطقشان فرمودهاند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی میخواهد آنجا درست کند و از باب اینکه یک آزادی میخواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! این همه مردم که با این مخالفند؛ این ملت که با این مخالف است، برای این [است] که آنها میگویند: آقا بگذار آزادتان کنیم؛ اینها فریادشان درآمد که آقا ما آزادی نمیخواهیم! ایشان فریادش از آن طرف بلند است، بلندگوهای شاه، به حسب منطق آقای کارتر - که استاد اعظم است - منطق ایشان این است که فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم! اینها میگویند ما نمیخواهیم، ما میخواهیم که توی این چالهها زندگی کنیم! آقای کارتر گفته؛ خوب، ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با این کارتر چه بگوییم؟ چه فحشی لایق این است اصلاً نباید داد؟ بگوییم نمیداند؟ کارتر اطلاع ندارد؟ معقول است این معنی که کارتر بیاطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع باشیم؟ کارشناسهای او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست؛ پس میداند؛ میخواهد چه کسی را بازی بدهد؟ آن این حرف را که میزند، در مجمعِ نمیدانم کذا این حرف را میزند که همه اختلافاتی که هست در ایران، برای این است که شاه میخواهد این کار را بکند، آزادی بدهد، مردم با او مخالفت میکنند! خوب این را اگر به هر جا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد؛ میگوید: خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در
کارتر، استاد اعظم شاه
همین امروز برای من یک روزنامهای را آورده بودند؛ دیروز هم بود که آقای کارتر در نطقشان فرمودهاند که شاه از باب اینکه یک اجتماع مترقی میخواهد آنجا درست کند و از باب اینکه یک آزادی میخواهد به مردم بدهد؛ مردم با او مخالفند! این همه مردم که با این مخالفند؛ این ملت که با این مخالف است، برای این [است] که آنها میگویند: آقا بگذار آزادتان کنیم؛ اینها فریادشان درآمد که آقا ما آزادی نمیخواهیم! ایشان فریادش از آن طرف بلند است، بلندگوهای شاه، به حسب منطق آقای کارتر - که استاد اعظم است - منطق ایشان این است که فریاد بلندگوهای شاه این است که آقا بگذارید من یک زندگی مرفه به شما بدهم! اینها میگویند ما نمیخواهیم، ما میخواهیم که توی این چالهها زندگی کنیم! آقای کارتر گفته؛ خوب، ما با این مردم چه بکنیم؟ ما با این کارتر چه بگوییم؟ چه فحشی لایق این است اصلاً نباید داد؟ بگوییم نمیداند؟ کارتر اطلاع ندارد؟ معقول است این معنی که کارتر بیاطلاع باشد، آن وقت من و شما مطلع باشیم؟ کارشناسهای او پر است در همه جا؛ در اعماق همه جا هست؛ پس میداند؛ میخواهد چه کسی را بازی بدهد؟ آن این حرف را که میزند، در مجمعِ نمیدانم کذا این حرف را میزند که همه اختلافاتی که هست در ایران، برای این است که شاه میخواهد این کار را بکند، آزادی بدهد، مردم با او مخالفت میکنند! خوب این را اگر به هر جا بگویند که مطلع از واقعیت نباشد؛ میگوید: خوب اینها یک دسته دیوانه هستند در