- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
اینکه همه اینها را به خارج بردند، آن وقت به فکر این افتادند که نه، دیگر کسی نبرد! دیگر کی نبرد؟! خوب بردند، تمام شد. سه هزار میلیون و بیشتر، سه هزار و چند صد میلیون از خود ایشان و [مزدورهای] این بوده است که حالا بردند. آنهایی که قبلاً بردند خدا میداند چقدر است. از اول اینها شروع کردند به بردن! رضاشاه جواهرات ایران را آن وقتی که میخواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل کردند از یک صاحب منصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک صاحب منصبی که همراه بوده است که چمدانهای - وقتی رضاشاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که میخواست برود - چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه افتادند که ببرند منتها بین دریا - همان صاحب منصب نقل کرده بود که - در بین دریا که با کشتی این آدم را میبردند، یک جایی نگه داشتند و یک چیز دیگری، یک بَلَمی یا یک کشتی - که آن شخص گفته بود مخصوص حمل دَواب بوده! - آنها آوردند متصل کردند به این کشتی و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همانجا چمدانها را برداشتند و انگلیسیها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند، غیر از آنهایی که دزدیده بود و برده بود.
یکوقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس - رحمهُ الله - که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود، من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او میکرد؛ در این زمان هم از اولی که ایشان وارد سلطنت شده - دیگر جلوتر خیلی تجربه کرده است، تجربههای پدر را داشته است - از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهای خارجی. بانکهای امریکا، هر جای دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتی اگر یک اتفاقی افتاد برود سراغ این اموال.
یکوقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس - رحمهُ الله - که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود، من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او میکرد؛ در این زمان هم از اولی که ایشان وارد سلطنت شده - دیگر جلوتر خیلی تجربه کرده است، تجربههای پدر را داشته است - از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهای خارجی. بانکهای امریکا، هر جای دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتی اگر یک اتفاقی افتاد برود سراغ این اموال.