- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
بکنید. یعنی کمک شما در اینجا تبلیغات است مقابل تبلیغاتی که شاه و دستگاه شاه و روزنامه نویسهایی که از شاه [مزد] میگیرند و اجیر او هستند تبلیغات کردند به اینکه این مردم هرج و مرج طلب هستند، اینها - عرض میکنم که - یک مردم وحشی هستند، اینها [واپسگرا] هستند، از این حرفها زیاد زدند، شماها وقتی تماس میگیرید با رفقایتان، با اشخاصی که هستند تماس میگیرید ... تظاهرات میتوانید بکنید، تظاهر باید بکنید. تماس با اشخاص که غفلت کردهاند از این امور دارید میگیرید، هر جا یک عدهای را از همین اروپاییها دیدید یا از امریکایی [ها] دیدید، چند نفر بلند شوید فوراً بگویید بابا مسئله ایران اینطوری است، مردم ایران این را میگویند، مردم ایران وحشی نیستند، مردم ایران مردم مترقیای هستند که میگویند ما آزادی میخواهیم؛ ما نمیخواهیم که امریکا مالمان را ببرد. کسی بگوید مال ما را امریکا نبرد، این آدم وحشی است؟! این آدم- عرض میکنم که- بر خلاف موازین عمل کرده ... میگوید که ما آزادی میخواهیم و استقلال میخواهیم؟! یک مسئلهای است که همه مردم از او میپذیرند، به هرکس بگویند میپذیرند از او. اینها ملتی هستند قیام کردند برای استقلال خودشان، برای آزادی خودشان؛ نمیخواهند که سایر ممالک سلطنت بر اینها داشته باشند. تا حالا اینها خیانت کردند، این خائنین را میخواهند رد کنند بروند سراغ کارشان و مملکت را بسپارند دست یک دسته از اشخاصی که امین باشند؛ لااقل اینقدر جیبهاشان را پر نکنند!
حکومت مطلوب
ما البته نمیتوانیم حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع زندگیاش آنطور باشد، ... ما توقع این را نداریم که برسیم به حاکمی که زندگیاش اینطور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که - خوب سلطنت دارد بر (حالا من جسارت میکنم بگویم «سلطنت») خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضی - این شب آخری که میخواهد صبحش شهید شود حضرت یعنی ضربت بخورد، مهمان بود در منزل یکی از دخترها. دخترهای خودشان. وقتی که برایش - به حَسَب تاریخ - نمک آوردند و شیر آوردند، رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو
حکومت مطلوب
ما البته نمیتوانیم حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع زندگیاش آنطور باشد، ... ما توقع این را نداریم که برسیم به حاکمی که زندگیاش اینطور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که - خوب سلطنت دارد بر (حالا من جسارت میکنم بگویم «سلطنت») خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضی - این شب آخری که میخواهد صبحش شهید شود حضرت یعنی ضربت بخورد، مهمان بود در منزل یکی از دخترها. دخترهای خودشان. وقتی که برایش - به حَسَب تاریخ - نمک آوردند و شیر آوردند، رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو