- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
وزارت بکند؟! خیالات است اینها. اگر این مجلس - مجلس که نیست - اگر این آدمهایی که آنجا مصنوعی درست کردهاند و نشاندند آنجا به عنوان وکیل، اگر اینها عاقل باشند، این وقتی که آمد توی کار میگوید بابا مردم دارند توی وزارتخانه تو را راه نمیدهند، تو آمدی میگویی من وزیر؟! من اصلاحات میخواهم بکنم! کجا را میخواهی اصلاح کنی؟ آنها راهت نمیدهند توی وزارتخانه! شما، وزیرهای شما را راه نمیدهند، کجا میخواهی وزارت کنی و حکومت کنی؟ امریکا فهمیده است این مطلب را که نظامی فایده ندارد؛ با ملتْ نظامی نمیتواند، ارتش نمیتواند. این ارتش هم که مخالف ملت نیست. این چهار نفر، چند نفر آدمی که در رأسْ حالا واقع شدهاند و آنها را در رأس قرار دادهاند و سایرین - سایر قشرهای نظامی محترم خون دل میخورند از اینها، اینها هم نمیتوانند کاری انجام بدهند.
شایعه شرکت نظامیان اسرائیل در کشتار ملت ایران
حتی راجع به این قتلهایی که شد، به ما گفته بودند که از اسرائیل آمده ولی من سند درست نداشتم. در چند روز پیش از این یک نفر آمد اینجا گفت که فلان آدم - یک شخصی را که من حافظهام حالا نمیتواند ضبط کند - گفت که آمده است پیش من گفته است که ما میخواستیم برویم برای آبادان و برای کجا، در بین راه یک جایی ایستادیم که بپرسیم راه از کدام طرف است، دیدیم یک سربازی آنجا ایستاده، صدا کردیم دیدیم که او زبان فارسی نمیداند، بعد عربی با او صحبت کردیم - عربی یکی بلد بود با او صحبت کرد - دیدیم که عرب است و عربیِ اسرائیل! و این آدم هم خودش اعتراف کرد که من را از اسرائیل آوردهاند اینجا. یک اتومبیل هم آنجا بود که پر بود از سربازها که از همین سنخ بودند. اینها این ملت ما را با سربازهای اسرائیل کشتهاند ولی مع ذلک ملت ایستاد، کشته داد، جوان داد و ایستاد گفت که نمیخواهیم این را. این «نه» ملت یک همچو نهای است. آخر یکوقت این است که یک شهر است، یک محله است، یک استان است، این قابل این است که انسان بگوید که خیر میشود که این از بین برود؛ یکوقت یک مملکت
شایعه شرکت نظامیان اسرائیل در کشتار ملت ایران
حتی راجع به این قتلهایی که شد، به ما گفته بودند که از اسرائیل آمده ولی من سند درست نداشتم. در چند روز پیش از این یک نفر آمد اینجا گفت که فلان آدم - یک شخصی را که من حافظهام حالا نمیتواند ضبط کند - گفت که آمده است پیش من گفته است که ما میخواستیم برویم برای آبادان و برای کجا، در بین راه یک جایی ایستادیم که بپرسیم راه از کدام طرف است، دیدیم یک سربازی آنجا ایستاده، صدا کردیم دیدیم که او زبان فارسی نمیداند، بعد عربی با او صحبت کردیم - عربی یکی بلد بود با او صحبت کرد - دیدیم که عرب است و عربیِ اسرائیل! و این آدم هم خودش اعتراف کرد که من را از اسرائیل آوردهاند اینجا. یک اتومبیل هم آنجا بود که پر بود از سربازها که از همین سنخ بودند. اینها این ملت ما را با سربازهای اسرائیل کشتهاند ولی مع ذلک ملت ایستاد، کشته داد، جوان داد و ایستاد گفت که نمیخواهیم این را. این «نه» ملت یک همچو نهای است. آخر یکوقت این است که یک شهر است، یک محله است، یک استان است، این قابل این است که انسان بگوید که خیر میشود که این از بین برود؛ یکوقت یک مملکت