- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
همه چیز این مملکت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشویم و این تتمه و لاشه را هم بیرون بریزیم، باز ده - بیست سال لازم است که همه اقشار ملت فعالیت کنند تا بتوانند این نقیصهها را رفع بکنند. شما بخواهید زراعت ما را برگردانید به حالی که قبل از این افساداتِ ارضیه (1) بود، بخواهید به آن حال برگردانید، ده - بیست سال زحمت لازم دارد. همه مردم باید دست به هم بدهند، باید زارعین و دهقانها و اینها - کشاورزها مشغول کار بشوند، دیگران کمک کنند به آنها. تنها با یک قشر، با یک دولت نمیشود.
حکومت مطلوب
ما امروز میخواهیم همه ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبیای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را میخواهیم که - البته نمیشود این - اینکه من میگویم میخواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر - سلام الله علیه - که زمان سلطنتش، استغفرالله که سلطنت میگویم، امارت، امارت شرعیهاش، خلافتش که اینقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و - نمیدانم - ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا میشد خودش راه میافتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفته - به حَسَب آنطوری که تاریخ نقل میکند و آقایان نقل میکنند - رفته و دلجویی کرده به بچهها ... بعد کاری میکند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمیکنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را میتواند بکند؛ یک صدایی در میآورد که این بچه بخندد! میگوید میخواستم اینها، اول که من رفتم گریه میکردند، میخواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمی میخواهیم نه یک کسی که از سایهاش بترسیم. ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری میخواهیم که وقتی
حکومت مطلوب
ما امروز میخواهیم همه ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبیای باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسی را میخواهیم که - البته نمیشود این - اینکه من میگویم میخواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر - سلام الله علیه - که زمان سلطنتش، استغفرالله که سلطنت میگویم، امارت، امارت شرعیهاش، خلافتش که اینقدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و - نمیدانم - ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا میشد خودش راه میافتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنی رفته - به حَسَب آنطوری که تاریخ نقل میکند و آقایان نقل میکنند - رفته و دلجویی کرده به بچهها ... بعد کاری میکند که این بچه کوچکها بخندند. یک کاری که آدمهای متعارف عادی نمیکنند، یک آدم ماورای طبیعت این کار را میتواند بکند؛ یک صدایی در میآورد که این بچه بخندد! میگوید میخواستم اینها، اول که من رفتم گریه میکردند، میخواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمی میخواهیم نه یک کسی که از سایهاش بترسیم. ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیری میخواهیم که وقتی