آن استقلال از دست ما می‌رود؟ حالا شما برو، ما امتحان کنیم ببینیم! [خنده حضار] این منطق اینهاست برای همان حرف اولی که ما عرض کردیم که ملت ایران خواهانش هستند که رفتن ایشان است. خواهانند مردم. این هم [جواب‌] اشکالش به اینکه اگر من [بروم استقلال از دست می‌رود]
خود این [شاه‌] که همیشه از این حرفها می‌زند! حالا یک دسته دیگری هم هستند که می‌خواهند این را نگه دارند. دیگر حالا چه مقاصدی آنها دارند! خوب، بعضی از آنها معلوم است: دلشان می‌خواهد وزیری بشوند و [وکیلی‌] بشوند و می‌بینند که ملت اگرروی کار بیایند آنها دیگر باید بروند سراغ کارشان، از این جهت آنها هم دست و پا می‌زنند به اینکه بلکه نگهش دارند. و این ملت دیگر زیر بار اینها ان شاء الله نمی‌رود [ان شاء الله حضار].
چیرگی مشت بر سرنیزه
و این را بدانید که سرنیزه نمی‌تواند حکومت کند. یکوقت این است که مردم بیدار نشده‌اند و خوابند همه منزلشان، و هرکس مشغول کار خودش است، آن وقت بله؛ سرنیزه هم لازم ندارد؛ همان بدون سرنیزه، همان با ارعاب، همان با چند تا ستاره که [سرشانه‌] باشد، مردم می‌ترسند. یکوقت تحول پیدا شده، و [شرایط] حالا شده؛ حالا یک نمونه است؛ یعنی شما در طول تاریخ در هر جا نگاه کنید مثل این نمونه - مثل ایران [امروز] - پیدا نمی‌کنید. در تاریخ ایران که نیست، در تاریخهای دیگر هم معلوم نیست پیدا بکنید که مملکتی ملتش یکجور بودند، در یک مدت کوتاهی شدند یکجور دیگری. اصلاً عکس آن شده‌اند. یک روز بود که چهارم آبان را ابداً ممکن نبود که تخلف کنند از اینکه بیرق بزنند؛ میل باطنی نبود؛ نه اینکه برای خاطرِ - مثلاً - میل باطنی‌شان این کار را می‌کردند لکن پاسبان می‌گفت دیگر! با پاسبان که نمی‌شود درافتاد! اینطور بود مسئله. در ظرف مدتی این ملت تبدیل شد به یک ملت دیگری. حالا یک ملت دیگری شد که بچه کوچک و پیرمردش هر دو فریاد می‌کنند، توی خیابانها، داد
صحیفه امام خمینی
Rouhollah Website is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License. <Rouhollah Website/>