- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
روحی و این انقلاب اسلامی تحفهای است که خدای تبارک و تعالی از عالم بالا برای ملت ما به هدیه فرستاد و ما باید شکر خدای تبارک و تعالی را بکنیم؛ و از عهده شکر بر نمیآییم. من باید شکر این نعمت را و شکر این رحمت را و شکر این محنتها را که ملت ایران کشیدند، شکر اینها را بکنم؛ و من از عهده برنمی آیم. آنها بودند که همه کارها را انجام دادند، و خدا بود که اینها را مؤید کرد. و قدرت خدا و قدرت ایمان ملت که در این اواخر شکوفایی پیدا کرد، این قدرت بود که با دست خدا یک سلطنت 2500 ساله را از ریشه کند؛ در صورتی که پشت سر او امریکا ایستاده بود، شوروی هم سِرّاً بود، و چین هم بود، انگلستان هم بود؛ تمام ابرقدرتها پشت سر او ایستاده بودند. و آن هم دارای همه سلاحهای مدرن بود و ملت ما دست خالی بود؛ تفنگ هم نداشت، هیچ نداشت! لکن قدرت ایمان بود، قدرت خدا بود. این تعجب ندارد که خدای تبارک و تعالی مقدر بفرماید یک ملتی که هیچ ندارد، هیچ سلاح ندارد، همین سلاح ایمان دارد، بر همه قدرتها غلبه بکند.
نقشه ممانعت از حرکت به سوی ایران
اینها کم کم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و بعضی وقتها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. میگفتند هرچه میخواهید میدهیم، هر کاری بخواهید میکنیم. خود شاه - شاه سابق - به وسایل پیغام داد که من مملکت را تسلیم شما میکنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همه کارها در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک میکرد. رفت و باز تتمه قدرت باقی مانده بود. اینها باز کوشش کردند حتی به وسیله جمهوری فرانسه - رئیس جمهور فرانسه - به من پیغام دادند که شما حالا زود است بیایید، به طور دلسوزی مثلاً! از طرف امریکا پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بایستی بمانید؛ حالا زودرس است رفتن شما! از طرف ایران باز همین معنا را گفتند؛ بعض افرادی که از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را میکردند. و همین پیشنهاد اسباب این شد که من قصد کردم بیایم، هر چی میخواهد بشود بشود! من فهمیدم که این مسئله یک مطلبی است.
نقشه ممانعت از حرکت به سوی ایران
اینها کم کم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و بعضی وقتها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. میگفتند هرچه میخواهید میدهیم، هر کاری بخواهید میکنیم. خود شاه - شاه سابق - به وسایل پیغام داد که من مملکت را تسلیم شما میکنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همه کارها در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک میکرد. رفت و باز تتمه قدرت باقی مانده بود. اینها باز کوشش کردند حتی به وسیله جمهوری فرانسه - رئیس جمهور فرانسه - به من پیغام دادند که شما حالا زود است بیایید، به طور دلسوزی مثلاً! از طرف امریکا پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بایستی بمانید؛ حالا زودرس است رفتن شما! از طرف ایران باز همین معنا را گفتند؛ بعض افرادی که از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را میکردند. و همین پیشنهاد اسباب این شد که من قصد کردم بیایم، هر چی میخواهد بشود بشود! من فهمیدم که این مسئله یک مطلبی است.