- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
از این هم که شما صرفِ نظر بکنید، [و باور کنید که سلطنت] موهبتی است الهی، ملت داده است به یک کسی؛ این ملت است که دارید میبینید میگوید نه، تمام شد! این ملت اول که نداده بود، خوب حالا میگوییم داد. از اول که ملت اصلاً اینها را نمیخواستند؛ رضا شاه با زور سرنیزه آمد و با زور سرنیزه مجلس مؤسسان درست کرد و با زور سرنیزه مجلس درست میکرد. کی مجلس مجلسِ ما بود؟ همین مردک (1) گفت که این مجلسهایی که درست کردند اینها، از سفارتخانهها میآوردند و لیستش را میدادند! منتها حالا دیگر نه، اینطور نیست! حالا دیگر مملکت خیلی قدرتمند شده! دیگر اینطور هم نیست! خودش را مسخره میکند. این مجلسی که ما الآن داریم - مجلس «شورا» و مجلس «سنا» - یکی از این وکلا بیایند ادعا کنند که من وکیل ملتم تا ما دستشان را بگیریم ببریم توی آن ملتی که این وکیلش است، از ملت بپرسیم که آقا این وکیل شماست؟ اینها را نمیشناسند ملت! این وکیل محمدرضا خان است! محمدرضا خان هم سفارت به او گفته اینها را تعیین کن. یک همچو مجلسی که شاهش، او که رسمیت ندارد، مجلسش، اینکه رسمیت ندارد، دولتش دیگر چه میشود؟! دولتی که از شاه غیررسمی و از مجلسِ غیررسمی میآید! همین مجلسی است که خود این آقا (2) تا چند روز پیش از این، که به وزارت نرسیده بود و به صدارت نرسیده بود، میگفت غیرقانونی است این، از «حزب رستاخیز» است و غیرقانونی است، چرا بگوییم حالا قانونی شده؟!
مجازات دولتِ غیرقانونی
اگر آدمی در رأس دولتی واقع بشود به غیرِ قانون، این مجازات دارد. اگر وکیلی بدون اینکه مردم او را تعیین کرده باشند در مجلس برود و رأی بدهد و رَتْق و فَتْق امور را بخواهد کند، این مجازات دارد؛ اینها باید مجازات بشوند. همه بساط ایران اینطوری بوده، آنطوری هستش. حالا، حالا هم که خود آن مردک رفته، یک حشاشهای مانده اینجا، باز همین حرفها و همین مزخرفات را میزنند. حالا دیگر میخواهند ما را بازی
مجازات دولتِ غیرقانونی
اگر آدمی در رأس دولتی واقع بشود به غیرِ قانون، این مجازات دارد. اگر وکیلی بدون اینکه مردم او را تعیین کرده باشند در مجلس برود و رأی بدهد و رَتْق و فَتْق امور را بخواهد کند، این مجازات دارد؛ اینها باید مجازات بشوند. همه بساط ایران اینطوری بوده، آنطوری هستش. حالا، حالا هم که خود آن مردک رفته، یک حشاشهای مانده اینجا، باز همین حرفها و همین مزخرفات را میزنند. حالا دیگر میخواهند ما را بازی