- » امروز پنجشنبه، 1 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
آمده بود - این معنا را یک مطلب الهی تلقی میکردم. و حالا هم همین معناست که یک ملت رنجدیده که هیچ نداشت در دستش، یک ملتی که وضعش اینطور بود که برای خودش حق اعتراض قائل نبود - شما ملاحظه میکردید که اگر یک پاسبان میآمد در بازار تهران میگفت که «چهارم آبان» (1) است باید بیرق بزنید احدی به خودش اجازه اینکه بگوید «نه» نمیداد؛ در مقابل پاسبان نمیشد بگوید «نه»! اجازه به خودشان نمیدادند که بگویند «نه»، این تحول روحی در بین ملت پیدا شد که در ظرف یک سال و یک قدری بالاتر، آن ملت آنطور متحول شد به یک ملتی که در خیابانها ریخت و گفت که «مرگ بر شاه»! آنکه مقابل پاسبان برای خودش این حق را قائل نبود، همه با هم شروع کردند به فریاد «مرگ بر شاه». حتی یکی از دوستان من میگفت که در شیراز من توی خیابان بودم که دیدم یک صاحب منصبی در آنجا بود که بچهها جمع شده بودند دورش و به او میگفتند: «مرگ بر کی، زنده باد کی»! این همین طور مانده بود در آنجا؛ وقتی که مرا دید گفت که بیا و مرا از دست این بچهها نجات بده! بعد ایستاد رو به قبله و دستش را اینطور کرد - نزدیک گوش آورد - و بلند آنچه را که بچهها میخواستند گفت و خودش را نجات داد! این یک مطلبی نیست که یک شخص، یک جمعیت ... بتواند بکند؛ این را خدا کرده است.
تحول روحی و شهادت طلبی منشأ پیروزی
این کار کارِ الهی بود. و این هم برای این بود که اجتماع ما، این جمعیت ما جوری شده بود و متحول شده بودند - این تحول باز تحول اسلامی بود - جوری شده بودند که شهادت را برای خودشان یک فوز عظیم دانستند. یک جوان- من در نجف بودم، یک جوان خیلی زیبا و در سن بین بیست تا سی- آمد پیش من و مرا قسم داد که شما دعا کنید که من شهید بشوم. این روحیه مادرهایی که دو- سه تا از بچههایشان را داده بودند، وقتی که به ما میرسیدند میگفتند که این فدای اسلام، و من باز یکی دارم که آن هم باز
تحول روحی و شهادت طلبی منشأ پیروزی
این کار کارِ الهی بود. و این هم برای این بود که اجتماع ما، این جمعیت ما جوری شده بود و متحول شده بودند - این تحول باز تحول اسلامی بود - جوری شده بودند که شهادت را برای خودشان یک فوز عظیم دانستند. یک جوان- من در نجف بودم، یک جوان خیلی زیبا و در سن بین بیست تا سی- آمد پیش من و مرا قسم داد که شما دعا کنید که من شهید بشوم. این روحیه مادرهایی که دو- سه تا از بچههایشان را داده بودند، وقتی که به ما میرسیدند میگفتند که این فدای اسلام، و من باز یکی دارم که آن هم باز