- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
مردم چه، آی علمای اعلام»! خوب، این همان بود که علمای اعلام را میگفت مثل حیوانِ نجس میمانند! چطور حالا آمده میگوید: «آی علمای اعلام، مهلت بدهید! من اشتباه کردم»! این اشتباه را او همیشه خواهد کرد!
آزادی و اتحاد، از دستاوردهای انقلاب
در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیدههایی که ماندهاند از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشتهاند، حوائج خودشان را میبینند [، دائماً] میروند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار میروند، حوایج خودشان را میبینند، از این طرف آن ریشههایی هم که از آنها مانده است افتادهاند دور کارخانهها و مدرسهها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات میکنند که «ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ میخواهید چه بشود حالا؟ ما میگوییم تا حالا - بعدها هیچ چیز هم نمیشود - ما الآن با هم نشسته ایم آزاد داریم صحبت میکنیم. شما جرأت نمیکردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمیکردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون میرفتیم میگرفتند ما را میبردند حبس میکردند، زجر میکردند، داغ میکردند؛ روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ ولو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که میآمدند و بر ما حکومت میکردند حالا نمیتوانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان! حالا شیطنت میکنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک (1) گفت که از سفارت صورت میآوردند و لیست میآوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم میکردند! خودش در کتابش (2) نوشته این را منتها برای مداحی خودش! میگوید دیگر حالا اینطور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشاندهام! اینکه میگفت پدر من
آزادی و اتحاد، از دستاوردهای انقلاب
در هر صورت، الآن یک وضعی ما داریم که در حال حرکت بودیم و غفلت از مسائل، مردم داشتند. شکستند این سد را، حالا که برگشته، این پوسیدههایی که ماندهاند از آنها و مردم هم یک قدری به حال خودشان برگشتهاند، حوائج خودشان را میبینند [، دائماً] میروند دنبال حوائج خودشان، دیگر از آن مقصد اصلی یک قدری دارند کنار میروند، حوایج خودشان را میبینند، از این طرف آن ریشههایی هم که از آنها مانده است افتادهاند دور کارخانهها و مدرسهها و اینها، هر جا به یکجور تبلیغات میکنند که «ای دیدید، هیچ چیز نشد»! هیچ چیز نشد؟ میخواهید چه بشود حالا؟ ما میگوییم تا حالا - بعدها هیچ چیز هم نمیشود - ما الآن با هم نشسته ایم آزاد داریم صحبت میکنیم. شما جرأت نمیکردید پیش ما بیایید، ما هم جرأت نمیکردیم پیش شما بیاییم؛ فردا بیرون میرفتیم میگرفتند ما را میبردند حبس میکردند، زجر میکردند، داغ میکردند؛ روی تاوه جوانهای ما را بو دادند در آن زیرزمینها! خوب، از این بهتر چه که حالا ما آزاد نشستیم؟ ولو نداریم چیزی بخوریم اما آزادیم. از این بهتر چی که آن خارجیها که میآمدند و بر ما حکومت میکردند حالا نمیتوانند حکومت کنند؟ رفتند سراغ کارشان! حالا شیطنت میکنند؛ آن وقت با قدرت از سفارت خود، این مردک (1) گفت که از سفارت صورت میآوردند و لیست میآوردند که اینها باید وکیل بشوند و وکیل هم میکردند! خودش در کتابش (2) نوشته این را منتها برای مداحی خودش! میگوید دیگر حالا اینطور نیست؛ من حالا همه را سرِ جای خودش نشاندهام! اینکه میگفت پدر من