- » امروز جمعه، 2 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
تعالی یک سد بزرگی را شکستید و شکستیم. در آن وقتی که دنبال این قضیه بودید همه میدانید که هیچ قشری توجه به اینکه من حالا چی ندارم، چی دارم، گرفتاری خانوادگیام چی هست، آیا منزلم مثلاً برقش مرتب است، آیا تلفن من چه طوری است، هیچ توجه به این مسائل نبود؛ مطرح نبود این مسائل؛ آنکه مطرح بود بین همه این بود که این رژیم نباشد؛ یک رژیم الهی باشد. این اسباب این شد که پیروز شدید. اگر در آن وقت هم که همه داشتند، مثلاً فرض کنید، توی خیابان آمده بودند هر کسی فکر این بود که خوب، حالا ما امشب وقتی برویم منزل شاممان چه هست، برقمان چه طوری است، تلفنمان چه هست، قرض داریم، بچههامان مثلاً چطورند، مریض داریم، اگر اینطور تشتت افکار بود، هرگز این پیشرفت را نمیکرد. شما هر کدام وارد بودید، و همه وارد بودند الحمدللَّه، در این نهضت، و در آن وقتی که شور این نهضت بود و فشار از آن طرف و از این طرف، این توجه [به] این معنا را دارید. و خودتان الآن برگردید به آن حالی که در آن وقت داشتید: میدانید که هیچ چیز مطرح نبود آن وقت؛ همه یک توجه؛ و از خودمان غفلت کرده بودیم. آنهایی که توی خیابانها و بالای پشت بامها شب و روز فریاد میزدند و «الله اکبر» میگفتند و مبارزه میکردند و با هیچ، با همه چیز مقابله میکردند اینها، ابداً توجه به اینکه ما منزلمان چه جوری است، خانهمان، آیا داریم یا نه؛ هیچ ابداً این مطرح نبود.
مبارزه زاغه نشینان
آن زاغه نشینهای اطراف تهران که یک دفعه من در تلویزیون دیدم وضعشان را و دیدم روحشان را، که وضعشان. خوب، به مشاهده دیدم که عده زیادی در یک زاغهای، در یک سوراخی، رفت و آمد میکنند. و بعد که پرسید از یکی از آنها که شما چه میکنید، روزها چه میکنید، گفت ما صبح که میشود با بچههایمان راه میافتیم میرویم تظاهرات! - فکر اینکه حالا ما منزلمان این زاغه است و زندگیمان اینطوری است، این فکر از سر مردم پریده بود. همه فکر متوجه و متمرکز شده بود در یک جهت، و اینکه این
مبارزه زاغه نشینان
آن زاغه نشینهای اطراف تهران که یک دفعه من در تلویزیون دیدم وضعشان را و دیدم روحشان را، که وضعشان. خوب، به مشاهده دیدم که عده زیادی در یک زاغهای، در یک سوراخی، رفت و آمد میکنند. و بعد که پرسید از یکی از آنها که شما چه میکنید، روزها چه میکنید، گفت ما صبح که میشود با بچههایمان راه میافتیم میرویم تظاهرات! - فکر اینکه حالا ما منزلمان این زاغه است و زندگیمان اینطوری است، این فکر از سر مردم پریده بود. همه فکر متوجه و متمرکز شده بود در یک جهت، و اینکه این