- » امروز شنبه، 3 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
سخنرانی در جمع پرسنل شهربانی (تفاوت حکومت اسلامی با دیگر حکومتها)
- سخنرانیزمان: 20 اردیبهشت 1358 / 13 جمادی الثانی 1399
مکان: قم
موضوع: تفاوتهای حکومت اسلامی با حکومتهای دیگر
حضار: پرسنل شهربانی جمهوری اسلامی ایران[بسم الله الرحمن الرحیم]سلوک رؤسا و امرای صدر اسلام
... یکی از فرقهای بین حکومت اسلام با سایر حکومتها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیرالمؤمنین شخص اول امیرالمؤمنین بود با ادنی فردی که به حسب نظر مردم ادنی حساب میشدند فرق اساسی مربوط به دنیا نبود. اینطور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد میآمدند مینشستند؛ اصحابشان و اتباعشان هم توی مسجد بود؛ کسی، از خارج که میآمد نمیدانست کدام از آنها پیغمبر است. میپرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن اینطور نبود که یکی در بالای تخت بنشیند و مابقی مقابلش بایستند و سلام نظامی بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع اینطور بود، اینطور نبود که امرای لشکر - امرای لشکر خیلی مهم هم داشتند - با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ محبت بود. آنها در یک محیط دوستی و رفاقت و محبت زندگی میکردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنی همه با هم دوست و رفیق ... با رحمت رفتار میکردند. و وقتی که مقابل کفار واقع میشدند، آنجا «اشِداء» بودند (1). همین آدمی که، همین حضرت امیری که توی مسجد وقتی که میآمد با سایرین پهلوی هم مینشستند و صحبت میکردند وقتی رفته بود توی آن مزرعه آن رعیتی که آنجا بود یک غذایی داشت. حضرت فرمود: - غذا داری؟ گفت: چیزی که لایق شما باشد ندارم. [حضرت] گفت: چیه؟ بیاور. پیه را آورد؛ کدو را با پیه سرخ کرده بود؛ و خیال میکرد حضرت امیر منزلش بساطی هست و حالا این کم است! در صورتی که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذای دلچسبی شاید - شاید - نخورده بود! بیا؛ با هم نشستند: آن رعیت مزرعه، و این هم رئیس همه. با هم نشستند و خوردند. بعد هم پاشد حضرت، لب آن آبی که داشت عبور میکرد دستهایش را با شن شست و با مشتش آبش را خورد و شکر کرد.
شدت و رحمت در حکومت اسلامی
همین آدمی که این است و همین آدمی که دور خانهها میگردد و طعام تقسیم میکند، بدون اینکه بشناسندش، و وقتی که در خانه یک نفر میرود و بچههایش گرسنهاند، یک مقدار نان به آنها میدهد، دهنشان میگذارد؛ و بعد هم برای اینکه بچهها را دلجویی کند با آنها بازی میکند و صدایی مثل شتر میکند که بچهها خوششان بیاید! همین آدم که رئیس قوم است و آن کار را دارد میکند؛ اینطور ملایم، اینطور رئوف، وقتی مقابل دشمن میایستد، شمشیر را میکشد به فرق میزند، دو تا میکند! از اینور میزند دو تا میکند!
یهود «بنی قریظه»، که قیام نکرده بودند و از مفسدین بودند - این یهودیها از اول مفسد بودند - هفتصدتایشان را همین طور از دم شمشیر گذراند در یک روز هفتصدتایشان را کشت! بین خودشان دوستی، رفاقت، ملایمت، رحمت [بود] لکن وقتی در مقابل غیر واقع میشدند، آنجا شدت. در موقع خودش شدت، در موقع خودش رحمت. این وضع حکومت اسلام است.
کِبر جانسون و کُرنش شاه
حکومتهای غیر اسلامی ملاحظه مطالبی را میکنند. من واقعاً متأسف میشدم، به من برمیخورد این مطلب [ناراحت] شدم. که دیدم محمدرضاشاه - شاه سابق - در مقابل - جانسون (1) آن مرد که ایستاده بود و عینکش را هم اینطور چشمش را از اینور گردانده بود، این هم مثل یک بچه ایستاده بود جلو میز او. جانسون این طرف ایستاده بود، و او مقابل میز او، مثل یک فراش! من اینقدر ناراحت شدم از اینکه وضع ما اینطور شده، که این شخص - که رئیس قوم است - در مقابل او رفته اینطور! آن وقت وقتی میآمد، در مقابل شما چه میکرد؟ عکس آن بود دیگر! آنجا حکومت اسلام اینطور بود که بین خودشان ... رفاقت و دوستی و وقتی در مقابل غیر میایستادند، آنطور شدت؛ لکن حکومتهای غیر اسلامی اینطور نیستند. میبینند احتیاج چقدر دارند! آنکه میبیند که حالا به او محتاج است، پهلویش میرود! شاه یک مملکت است؛ لکن مثل یک فرّاش پیش او میرود! من عکسش را خودم دیدم. مثل یک فرّاش ایستاده بود! او وقتی که میآمد توی مملکت خودش و بین مردمی که به اصطلاح رعیت خودند، بین سربازهای خودش، آنطور شدت میورزید. این عکسِ آنی که آنها بودند. این، شدت را در بین خود، قشر زیردست خودش، میکرد، و در مقابل آنها خاضع بود. اما به حسب منطق قرآن أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمآءُ بَیْنَهُمْ (2)؛ بر کفار شدید، بین خودشان رحیم و دوست.
حکومت اسلامی و حکومتهای طاغوت
این، یکی از فرقهایی است بین حکومتهای اسلامی و حکومتهای غیر اسلامی است. اینطور نبوده که وقتی وارد بشود یک کسی در محیط حکومت اسلامی، وحشت بَرَش دارد! اگر یک کسی میخواست آن وقت وارد بشود در یک حکومتی، در یک وزارتخانهای، خیر، در یک کلانتری وقتی وارد میخواست بشود، وحشت داشت از اینکه چه خواهد شد؟!
در حکومت اسلامی وقتی که پیش نخست وزیرش بروند، پیش رئیسش هم بروند، - هیچ ابداً [وحشتی] نیست. وقتی که آن ... [پیرزن در دیدار با] پیغمبر خواست وحشت بکند، حضرت فرمود: ... من پسر آن زنی هستم که گوشت را قدید (1) میخورد! روی سنگ میگذاشت؛ من پسر آن هستم؛ تو برای چه ...؟ خودش را اینطور پیش او [پایین میآورد] که نبادا او وحشت بکند.
در حکومتهای طاغوتی با مردم مملکت جوری رفتار شده است و رفتار کردند که وحشت برشان میدارد از اینها! یکی در یک طرف واقع میشود، آنها در یک طرف دیگر؛ مثل دو تا دشمن! بازار تهران با کلانتریهای بازار، دشمن بودند؛ دو تا دشمن. برای اینکه اینها رفتار دشمنانه معامله دشمنی با آنها میکردند. در صورتی که باید رفاقت باشد. او پاسبان است؛ یعنی باید پاسداری از این مردم بکند. همه قشرهای انتظامی، برای رفاه مردم است. الفاظش نباید باشد؛ واقعش باید باشد. نظام برای این است که رفاه مردم را تهیه کند. بله، قشرهای نظامی باید اشخاصی را که تعدی میکنند با آنها با شدت رفتار کنند؛ اما اشخاص عادی و مردم را باهاشان به دوستی و رفاقت رفتار کنند. اما درست برعکسِ حکومتهای غیراسلامی [یعنی] آنها با همه مردم، با شدت باید رفتار کنند. میخواهند ایجاد رعب کنند در دل آنها. برای چه؟ برای اینکه اینها با مردم آنطور رفتار نکردند که مأمون باشند از سوی مردم؛ وقتی مأمون نباشند از مردم، میخواهند با این ترساندنِ مردم، خودشان را حفظ کنند! به خلاف یک نظامی، ... یا حکومتی که مردم دوست او هستند؛ این وقتی در بین مردم میرود، مردم همه دورش را میگیرند و دستش را میبوسند، صورتش را میبوسند. این دیگر ترسی ندارد از مردم.
اینکه میبینید اینها برنامهشان این است که در مردم ایجاد رعب بکنند، برای این است که وضعشان در جامعه یک وضع نابسامانی است؛ از این جهت ایجاد رعب میکنند. اما اگر خیر، اینها با مردم دوستی و رفاقت داشته باشند، خوب، مردم دشمنی ندارند با اینها؛ از خودشاناند. - ترس از قانون
باید تفاهم باشد؛ باید دوستی باشد؛ باید وقتی که یک کسی میآید در کلانتری، مثل این باشد که دارد به منزل خودش میرود. کار دارد در آنجا، به منزل خودش میرود، مأمون؛ بدون اینکه از هیچ کس بترسد. در اسلام هر کسی باید از خودش بترسد! هر آدمی از خودش، به چه معنا؟ به این معنا که اگر خودش خطا کرد جزا دارد؛ اگر نکرد، نه. اما اگر خودش خطاکار نباشد، دیگر از ژاندارمری نباید بترسد؛ - عرض میکنم که - از ارتش نباید بترسد، از پاسبان نباید بترسد، از شهربانی نباید بترسد، از نخست وزیر نباید بترسد، از رئیس جمهور هیچ نباید بترسد. برای اینکه آنها آزارش نمیکنند. وضع این است که نباید آزار بکنند. از خودش باید بترسد که نبادا من خطا کنم. وقتی خطا کرد، قانون او را جزا میدهد. وضع ما باید این جور باشد؛ وضع شماها این جور باشد، تا حالا هر جوری بوده است. تجربه کنید ببینید که آیا با محبت با مردم رفتار کنید دلتان آرامتر است، یا خدای نخواسته با شدت؟ با شدت ناراحتی میآورد. اگر با مردم با دوستی رفتار کنید، دلتان آرام است. شب میروید منزل، آرام میگیرید میخوابید؛ نه وجدانتان ناراحت است که یک کسی را اذیت کردی - بالاخره وجدان آدم ناراحت میشود - نه وجدان ناراحت [که] ظلم به او کردی، یک خلاف کردی و نه خوف این را دارید که مبادا یکوقتی - مثلاً - تلافی بکنند. وقتی با مردم به محبت رفتار کنید، مردم را از خودتان بدانید ما [باید] خدمتگزار همه باشیم، دولت خدمتگزار همه باشد؛ این وجدان، خودش راحت هست. شب هم میرود منزلش راحت میخوابد، بعد هم فردا میرود سر خدمتش. خدمتش هم خدمت به مردم است. از اول که راه میافتد برود اداره، برای کارگشایی مردم؛ برای خدمت مردم. نه مثل ادارات سابق که هرکس صبح پا میشد - بسیاری را که صبح پا میشدند - میرفتند که نقشه بکشند چطور مردم را به دام بیندازند! چطور از ایشان درآورند!
حکومت ایده آل اسلامی
وضع حکومت اسلام یک همچو وضعی است. ادارهاش برای رفاه مردم است، - نظامش برای رفاه مردم است، رئیس جمهورش برای رفاه مردم است، نخست وزیرش برای رفاه مردم است، و محیط، محیط محبت؛ یک محیط محبت. اگر ما موفق بشویم به اینکه اسلام را به آن معنایی که بوده است، به آن معنایی که بنای اسلام بر آن بوده، در خارج متحقق بکنیم، هم نظام راحت میشود، هم شهربانی. دیگر احتیاج به اینکه به مردم تعدی بکند ندارد. هم ژاندارمری، هم ارتش. همه دوست و همه رفیق و با هم دوست و برادر. و من امیدوارم که یک همچو چیزی پیش بیاید و یک همچو حکومتی تحقق پیدا بکند؛ فقط آرزو نباشد، واقعیت باشد.
ما الآن از جمهوری، چیزی که داریم رأیش بوده، چیز دیگری نبوده. همان رأی دادیم. اما جمهوری اسلامی، به آن معنایی که ما میخواهیم، تا حالا مع الأسف نشده است؛ و باید بتدریج بشود. یعنی شما باید خودتان را درست کنید، ما هم باید خودمان را درست کنیم. همه، همهمان باید متحول بشویم، از آن حال طاغوتی به یک حالِ الله؛ رحمت، دوستی، محبت. از محیط رعب و وحشت بیرون بیاییم، و وارد بشویم در یک محیط محبت و دوستی و رفاقت. و من امیدوارم که موفق بشویم به یک همچو معنایی، و همه ما با هم دوست و رفیق و آشنا. ان شاء الله خداوند شما را سعادتمند کند؛ مؤید کند. موفق باشید.