- » امروز یکشنبه، 4 آذر 1403
- » پایگاه گسترش آراء و اندیشههای امام خمینی رحمة الله علیه
- » تمامی کتابهای امام خمینی رحمة الله علیه به مرور در سایت قرار خواهد گرفت
هست اینطور ایستاده و تویش هم پول هست، من فکر کردم که خوب این حالا فقیر هست و پولی میخواهد، پیرزن هم بود، گفت وقتی که نزدیک شدم و از او استفسار کردم، گفت که امروز تعطیل است، اینجا هم مرکز تلفن است؛ من این را نگه داشتهام که هر که بخواهد تلفن کند این پول را بردارد و بیندازد آنجا و تلفن کند. این یک قضیه کوچک جزیی است، اما معنایش زیاد است. این جزو همان تحولهایی است که پیدا شد. یا کسی باز نقل میکرد که اگر یک ساندویچی را به یک نفر تعارف میکردند در این اجتماعات - ایشان گفت من خودم دیدم - این تکه تکه میکرد، لقمه لقمه، به این و آن میداد تا آخر. اینها یک مسائلی است که به نظر اولی کوچک میآید، لکن اینها بزرگ است. یک تحول بوده این، این حس تعاون مردم که از هم داشتند این یک مسئله عادی نیست، باز یک مسئله الهی است که اشخاصی که آن وقت ارتباط به هم نداشتند، کاری نداشتند، اینها همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پیدا کردند که شدند یک خانواده؛ کانّه مردم یک خانواده بودند؛ این خانواده هم از هیچ چیز نمیترسید.
حماسه آفرینیها
گفت شخصی که یک بچه ده - دوازده سالهای در این مبارزات سوار موتور سیکلت ظاهراً بود - یا دوچرخه یا موتور سیکلت - گفت این همان طور رفت طرف تانکی که داشت میآمد حمله کرد این بچه و بچه هم زیر تانک خرد شد از بین رفت. اما اینطور شده بودند. این تحول یک تحول الهی بود و یک دست غیبی مردم را اینطور متحول کرد، و تا این نحو تحول نبود این پیروزی نبود. ملتی که دست خالی بود، هیچ نداشت حالا چهار تا تفنگ پیدا شده است، کی، آن وقت این حرفها بود - دست خالی، آنها هم مسلح و همه تانک و توپ و مسلسل دار و اینها هیچ نداشتند جز اینکه یک فریاد «لا اله الا الله» و «الله اکبر» و یک مشت پُر و یک ایمان قلبی قوی. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند که همه حسابها فاسد از کار درآمد. حساب اینکه دست خالی نمیشود غلبه کرد بر این سلاحهای مدرن، این حسابها خلاف درآمد. چون آنها حساب
حماسه آفرینیها
گفت شخصی که یک بچه ده - دوازده سالهای در این مبارزات سوار موتور سیکلت ظاهراً بود - یا دوچرخه یا موتور سیکلت - گفت این همان طور رفت طرف تانکی که داشت میآمد حمله کرد این بچه و بچه هم زیر تانک خرد شد از بین رفت. اما اینطور شده بودند. این تحول یک تحول الهی بود و یک دست غیبی مردم را اینطور متحول کرد، و تا این نحو تحول نبود این پیروزی نبود. ملتی که دست خالی بود، هیچ نداشت حالا چهار تا تفنگ پیدا شده است، کی، آن وقت این حرفها بود - دست خالی، آنها هم مسلح و همه تانک و توپ و مسلسل دار و اینها هیچ نداشتند جز اینکه یک فریاد «لا اله الا الله» و «الله اکبر» و یک مشت پُر و یک ایمان قلبی قوی. این ایمان بود که این مردم را به این پیروزی رساند که همه حسابها فاسد از کار درآمد. حساب اینکه دست خالی نمیشود غلبه کرد بر این سلاحهای مدرن، این حسابها خلاف درآمد. چون آنها حساب